زندگی کمی دیوانگی می خواست

زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم
از تمام کافه ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم و
همه چیز را را فراموش کردیم
غیر از خندیدن
به همه چیز خندیدیم و
خندیدن شغل ما شد
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم هایت می خندند

#رسول_یونان
دیدگاه ها (۱۹)

کمی به من برس!من از رسیدن توحالم خوب می شود... #کامران_رسول_...

ای رفته کم کماز دل و جانناگهان بیا...#فاضل_نظری

اینکه بنشینیخاطره ها را ورق بزنیچیز خوبی ستاما گریه های بی ا...

اگر که درد ، از این گریه تا عصب برسد ...اگر که عشق ،لبالب شو...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط