پارت ۶ فیک دور اما آشنا
پارت ۶
آدلیا ویو
که یهو گوشیم زنگ خورد ، رینا بود جواب دادم
مکالمه
آدلیا : سلام چیشد ؟
رینا : سلام بیا ***********
آدلیا : باشه ممنون بعدا بهت زنگ میزنم بای
رینا : بای
پایان مکالمه
(علامت بابای آدلیا & )
&: کی بود ؟
آدلیا : رینا بود
بعد از چند مین صبحونم تموم شد و رفتم تو اتاقم که به تهیونگ زنگ بزنم ، شمارشو گرفتم و بعد از ۲ تا بوق جواب داد
مکالمه
آدلیا : سلام تهیونگ شی ، مزاحمتون که نشدم ؟
تهیونگ : نه خب چیزی شده ؟
آدلیا : نه فقط میخاستم برای ناهار به رستوران دعوتتون کنم
تهیونگ : نیاز نیس ، کاری نکردم وضیفم بود
آدلیا : نفرمایید ، تا چند ساعت دیگه رستوران ----
تهیونگ : باشه پس میبینمتون
پایان مکالمه
بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم رفتم یه دوش تقریبا ۱ ساعته گرفتم ، آخیش تموم خستگیام در رفت ، کمدو باز کردم و یه لباس کوتاهه مشکی انتخاب کردم و گذاشتم کنار ، چون آستیناش توری بود اون کفش تور دارمو و یه مینی کیف مشکی باهاش استایل کردم و گذاشتم کنار
روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم و آرایش ملایمی هم کردم ، کفشمو پوشیدم و گوشیمو انداختم تو کیفم و دستم گرفتم و رفتم پایین
&: کجا میری آدلیا ؟
وای الان چی بگم آها......
آدلیا : خب با یکی از دوستام میرم ناهار
&: باشه
رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم چون خودم هنوز گواهی ناممو نگرفتم و بعد از چند مین رسیدم
رفتم داخل و سریه میز دو نفره نشستم و منتظر تهیونگ موندم .......بعد از چند مین اومد
آدلیا : سلام تهیونگ شی
تهیونگ : سلام ، خوبی؟
آدلیا : مرسی ، بیا بشین
نشست روی صندلی رو به روم
تهیونگ : خب سفارش دادی ؟
آدلیا : نه منتظر تو بودم
تهیونگ : باشه ، گارسون(گارسون رو با داد گفت)
گارسون اومد و منو رو بهمون داد
گارسون : خب چی میل دارین ؟
تهیونگ : من یه کیمباب
آدلیا : منم یه کیمچی
گارسون : نوشیدنی چی؟
آدلیا و تهیونگ : نوشابه (همزمان)
از این همزمانی خنده ی ریزی کردیم
گارسون : چشم تا چند دقیقه ی دیگه حاضر میشه
آدلیا : ممنون
تهیونگ : خب چطوری ؟
آدلیا : خوبم ، راستی چند سالته ؟
تهیونگ : من ۲۵ سالمه
آدلیا : اوه پس ازم بزرگتری
تهیونگ : اون که معلوم بود ، ولی تو چند سالته ؟
آدلیا : من ..... ۲۲ سالمه
تهیونگ : اصلا بهتون نمیخوره
آدلیا : اره میدونم صورتم به ۱۷ یا ۱۸ ساله ها میخوره ، خیلیا اینو بهم میگن😊
تهیونگ : درسته
گارسون اومد غذاهارو آورد
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
آدلیا ویو
که یهو گوشیم زنگ خورد ، رینا بود جواب دادم
مکالمه
آدلیا : سلام چیشد ؟
رینا : سلام بیا ***********
آدلیا : باشه ممنون بعدا بهت زنگ میزنم بای
رینا : بای
پایان مکالمه
(علامت بابای آدلیا & )
&: کی بود ؟
آدلیا : رینا بود
بعد از چند مین صبحونم تموم شد و رفتم تو اتاقم که به تهیونگ زنگ بزنم ، شمارشو گرفتم و بعد از ۲ تا بوق جواب داد
مکالمه
آدلیا : سلام تهیونگ شی ، مزاحمتون که نشدم ؟
تهیونگ : نه خب چیزی شده ؟
آدلیا : نه فقط میخاستم برای ناهار به رستوران دعوتتون کنم
تهیونگ : نیاز نیس ، کاری نکردم وضیفم بود
آدلیا : نفرمایید ، تا چند ساعت دیگه رستوران ----
تهیونگ : باشه پس میبینمتون
پایان مکالمه
بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم رفتم یه دوش تقریبا ۱ ساعته گرفتم ، آخیش تموم خستگیام در رفت ، کمدو باز کردم و یه لباس کوتاهه مشکی انتخاب کردم و گذاشتم کنار ، چون آستیناش توری بود اون کفش تور دارمو و یه مینی کیف مشکی باهاش استایل کردم و گذاشتم کنار
روتین پوستیمو انجام دادم و موهامو خشک کردم و لباسمو پوشیدم و آرایش ملایمی هم کردم ، کفشمو پوشیدم و گوشیمو انداختم تو کیفم و دستم گرفتم و رفتم پایین
&: کجا میری آدلیا ؟
وای الان چی بگم آها......
آدلیا : خب با یکی از دوستام میرم ناهار
&: باشه
رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم چون خودم هنوز گواهی ناممو نگرفتم و بعد از چند مین رسیدم
رفتم داخل و سریه میز دو نفره نشستم و منتظر تهیونگ موندم .......بعد از چند مین اومد
آدلیا : سلام تهیونگ شی
تهیونگ : سلام ، خوبی؟
آدلیا : مرسی ، بیا بشین
نشست روی صندلی رو به روم
تهیونگ : خب سفارش دادی ؟
آدلیا : نه منتظر تو بودم
تهیونگ : باشه ، گارسون(گارسون رو با داد گفت)
گارسون اومد و منو رو بهمون داد
گارسون : خب چی میل دارین ؟
تهیونگ : من یه کیمباب
آدلیا : منم یه کیمچی
گارسون : نوشیدنی چی؟
آدلیا و تهیونگ : نوشابه (همزمان)
از این همزمانی خنده ی ریزی کردیم
گارسون : چشم تا چند دقیقه ی دیگه حاضر میشه
آدلیا : ممنون
تهیونگ : خب چطوری ؟
آدلیا : خوبم ، راستی چند سالته ؟
تهیونگ : من ۲۵ سالمه
آدلیا : اوه پس ازم بزرگتری
تهیونگ : اون که معلوم بود ، ولی تو چند سالته ؟
آدلیا : من ..... ۲۲ سالمه
تهیونگ : اصلا بهتون نمیخوره
آدلیا : اره میدونم صورتم به ۱۷ یا ۱۸ ساله ها میخوره ، خیلیا اینو بهم میگن😊
تهیونگ : درسته
گارسون اومد غذاهارو آورد
گارسون : نوش جان
تهیونگ : ممنون
- ۹.۳k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط