part

part:4
- اونوقت با چی میخوای منو ببری نکنه میخوای منو تا اتوبوس همراهی کنی؟
جیمین نگاهی بهش انداخت و روش رو برگردوند. بعد از چند لحظه ماشینی آبی رنگ جلوشون ظاهر شد.
پسر نگاهی به چهره شوکه شده یوری انداخت و لبخندی از سر رضایت زد.
- حالا چطوره؟
- خدای من! چجوری این کار رو کردی؟
- این برای یکی از خدایان چیزی نیست عزیزم.
یوری به این فکر نکرد که چجوری همچین چیزی امکان پذیره، یعنی دلش نمی‌خواست. حالا که می‌تونست خیلی راحت سوار یک ماشین مدل بالا بشه چرا ذهن خودش رو درگیر می‌کرد. هر دو سوار ماشین شدن و به سمت مقصد حرکت کردن. یوری خوشحال از اینکه بالاخره بدون استرس سر وقت رسیده بود، قبل از رفتن داخل شرکت خودش رو مهمون یک قهوه کرد و با لبخندی که خیلی وقت بود از صورتش فراموش شده بود با جیمین خداحافظی کرد.
همین که پسر خواست برگرده و سوار ماشین شه، با دیدن چهره آشنایی، رنگ ‌از صورتش پرید. می‌دونست با پا گذاشتن به زمین، چنین چیزی در انتظارش خواهد بود. اما‌ فکرش رو نمی‌کرد اینقدر زود باشه. دیگه اون چهره همیشگی روی صورتش دیده نمی‌شد، فقط اخمی بود که جلب توجه می‌کرد.
- آقای پارک باید با من بیاین تا صحبت کنیم.
اخم جیمین پررنگ‌تر شد.
- من با تو هیچ جایی نمی‌آم سونگمین.
- متاسفم اما این دستور من نیست. تا با شما صحبت نکنم نمی‌تونم برگردم.
- صحبت و یا تحمیل خواسته؟
- هر چی هم که باشه باید می‌دونستی که با این کار قانون بزرگی رو زیر پا گذاشتی. هیچ وصلتی بین یکی از خدایان و یک انسان نباید رخ بده! اگر همین الان از انجام این کار دست بر نداری خودت میدونی در آخر چه چیزی پیش رو داری.
جیمین نفس عمیقی کشید تا شاید کمی به کمتر عصبی شدنش کمکی بکنه. اما انگار همه دست‌ به دست هم داده بودند تا این اتفاق نیفته.
- من فقط میخوام بهش کمک کنم، خیلی زود هم بر می‌گردم.
- می‌دونی که اینطور نیست و این علاقه‌ای که ایجاد شده به زودی برای اون دختر هم به وجود میاد و تو دیگه کاری از دستت بر نمیاد.
--------------------------------------
#mypearl
#fanfiction
#bts
#jimin
دیدگاه ها (۰)

part:5سونگمین که یکی از مشاوران انجمن خدایان عناصر بود بعد ا...

part:6جیمین سعی می‌کرد با مطمئن‌ترین لحن ممکن سوالش رو بپرسه...

part:3- چی خدای آب؟ حتما فیلم‌های تخیلی زیاد نگاه می‌کنی پسر...

part:2دوباره پاهاش اون رو به سمت رودخونه کشونده بودند. دوبار...

part:9پسر هم‌زمان با روشن کردن ماشین پرسید. یوری حتی فکر هم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط