یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود مصطفی به من

⭕ ️یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها.»

و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد.

من گفتم: «برای چی مصطفی؟»
گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.»

گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها می‏کنید.»

گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
#شهید_مصطفی_چمران #درس_اخلاق #بسیج_سایبری
دیدگاه ها (۲)

🔴 توهین بزرگ مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا به ملت ایرانفد...

ولی من هی صفحه توییتر "موگرینی" رو نگاه می‌کنم،هی یاد سلفی ح...

وکیل شجریان: در ۲۰ شکایت علیه حسین شریعتمداری منع پیگرد صادر...

🔸 محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه در گفت‌وگو با بلومبرگ در ن...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

پارت دوم رمان عشق اجباری

#Gentlemans_husband#Season_two#part_200_چیزی گفتی؟ هوفی کشید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط