یه بنده خدایی میگفت
یه بنده خدایی میگفت؛
تو یه جمعی نشسته بودیم یکی داشت اشعار فردوسی میخوند رسید به این بیت:
جهان آفرین چون جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید
این بیت و که خوند گفتم تا اینحا نگهدار یه دو بیتم من بخونم گفتم
آنروز که عشق سرفرازی میکرد
برقله عشق یکه تازی میکرد
آنروز که عباس یل زینب بود
رستم سر کوچه خاک بازی میکرد
تو یه جمعی نشسته بودیم یکی داشت اشعار فردوسی میخوند رسید به این بیت:
جهان آفرین چون جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید
این بیت و که خوند گفتم تا اینحا نگهدار یه دو بیتم من بخونم گفتم
آنروز که عشق سرفرازی میکرد
برقله عشق یکه تازی میکرد
آنروز که عباس یل زینب بود
رستم سر کوچه خاک بازی میکرد
- ۷۹۵
- ۲۵ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط