چه آغازی

چه آغازی؟
چه پایانی ؟
سکوتم را خوب می خوانی
در این هنگام تردید
که سر سخت در گریبانست
تو این آواز شورم را شبیه قصه می خوانی!
امیدی نیست این روزها
قدم آسوده بر داریم
نگاه ها رو به دیوارست
و دل ، مغموم و آشفته
کمی مرده ..... چه می دانی!؟
تو از فردایی می خوانی که از حالش گریزانم
نمی دانی ! چه رویایی؟ چه فردایی ؟
من از حالم پشیمانم ..... پریشانم.....
نمی دانم که فردا من نمازم را خودم خوانم
و یا گویند که خویشانم برای من نماز خوانند....
نمی دانم.
دیدگاه ها (۲)

از تو پنهان می کنم رنگ صدایم را هنوزپیش چشمت می کنم گم دست و...

ماتِ چشمانِ توأم؛ امّا دلم درگیر نیستاز تو ای یوسف دلم سیر ا...

گم شدم در گیر و دار آرزو های خودمتا به تنهایی رسیدم باز با پ...

#م_مثل_مادر#شعری_برای_مادران_آسمانی...کاسه آبی را به پشتم،ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط