شمعدانی ها را

شمعدانی ها را
آب داده ام
بافه ی گیس هایم را شکافته ام
در ایوان ایستاده ام
تو قرار است بیایی
دیدگاه ها (۰)

بیقراری واسه یار فقط اونجا که قانی میگه:جایی که یار نیست دل...

در زمستان خشکدر پاییز زرد…و در بهار سبز می شوند؟تو باور نکن ...

تا بحال آسمان را از چشم پرنده دیده‌ای؟آسمان در چشمهاش امید ا...

با قامت عصمت و حیا می ‏آیدبا بانگ مناجات و دعا می ‏آیدمیلاد ...

تاب می آورم با کورسویی از امیدشاید در انتهای رنج هایمتو...ای...

باید دنبال خانه ای با بالکن کوچک می‌گشتم ، ، بالکنی به قد یک...

سلام زهرایی ترین گل نرگس،  مهدی جان یکی از همین روزهای سرد د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط