غروب ها

غروب ها
برایت چای بیاورم
هِی ببوسمت...
شب ها برایت شعرو داستان بخوانم
موهایت را ببافم...
نوازشت کنم ...
ناخن هایت راولاک بزنم ...
نازت را بکشم ...
برایت غذا های خوشمزه درست کنم کولت کنم ...
بخندانمت...
هِی ببوسمت..
هر روز ...
می بینی چقدر دیوانه ای ک نمی ایی ..‌ ‌؟!


#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۳)

‌ ابتدایش را که به روی هم نیاوردیمبیا انتهایش را هم....ببین....

حـجم ِ دلـتنگی را کاش می شد جا کرد در پریشانـی تاریک ِ کمد ی...

پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد ،و پشت میز نشست...خدمتکار برا...

کاش دلتنگی بیماری بودبستری می شدیدرش می آوردند دورش می انداخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط