هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part 6
+مینجی کجاستتتت
جیا: عه منظورت همون لباس صورتیه هس؟
+تو از کجا میدونی
جیا: جیمین با خودش بردتش
+جیمین کیه... و چرا اون رو با خودش برده
جیا: هوی من حوصله جواب دادن به تو رو ندارم
هانا: تو نمیترسی نه؟
جیا: از چی بترسم اگه داداشم بفهمههه همتون رو تیکه پارهههه میکنه بعدش چی بهتر از اینکه از اون جهنم خونه بیرون بیا
یومی: خفههه شووو.. ات اشاره کرد با چسب دهنشو ببندم و بستم
+بر میگردیم...
میا: نمیشه...
+چی میگی لیا اون نمیتونه از خودش ماحفظت کنه
میا: یادت نره ما خاهرشون رو داریم پس کاری نمیتونن بکنم
+اوفففف لعنتییی
رسیدیم عمارت و پیاده شدم
هواستون باشه اون دختره فرار نکنه یه اتاق بهش بدین...
یونا: چشم ارباب
+رفتم تو اتاق و رو تخت لم دادم و سیاهی
روای مینجی...
مینجی: تو ماشین بودم که چندتا پسر ریختن تو ماشین
هوییی احمق من باید برم چرا منو اوردین اینجا
_🗿تو کی،؟
مینجی: اون پسرهههه احمق منو اورده (اشاره به جیمین)
تهیونگ: جیمیننننننن این چه کاریه
جیمین: ببین دختر جون دوستای عزیزت ولت کردن رفتن پس همینجا بمون فردا ولت میکنم
مینجی: گم شو بابا از ماشین پیاده شدم که دستمو گرفت و منو انداخت تو ماشین و حرکت کردن...
بزاررررر برمممم جیغغغغ
_ تهیونگ: اههه خفه شو جیغ جیغو
_خفهههه یهو شوگا یه چسب زد رو دهنش
جین: اخیش
شوگل: یه دیقه خفه شید گوشیم زنگ میخوره
گوشیو جواب دادم...
الو
میا: ببین بچه خوشگل... به اون کوک عوضی بگو... دستت به مینجی بخوره جسد خاهرتو میفرستم فهمیدی یا نه(قطع کرد)
شوگا: کوک...
_چی شده؟
شوگا: خاهرت دزدیده شده
_چیییییی
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part 6
+مینجی کجاستتتت
جیا: عه منظورت همون لباس صورتیه هس؟
+تو از کجا میدونی
جیا: جیمین با خودش بردتش
+جیمین کیه... و چرا اون رو با خودش برده
جیا: هوی من حوصله جواب دادن به تو رو ندارم
هانا: تو نمیترسی نه؟
جیا: از چی بترسم اگه داداشم بفهمههه همتون رو تیکه پارهههه میکنه بعدش چی بهتر از اینکه از اون جهنم خونه بیرون بیا
یومی: خفههه شووو.. ات اشاره کرد با چسب دهنشو ببندم و بستم
+بر میگردیم...
میا: نمیشه...
+چی میگی لیا اون نمیتونه از خودش ماحفظت کنه
میا: یادت نره ما خاهرشون رو داریم پس کاری نمیتونن بکنم
+اوفففف لعنتییی
رسیدیم عمارت و پیاده شدم
هواستون باشه اون دختره فرار نکنه یه اتاق بهش بدین...
یونا: چشم ارباب
+رفتم تو اتاق و رو تخت لم دادم و سیاهی
روای مینجی...
مینجی: تو ماشین بودم که چندتا پسر ریختن تو ماشین
هوییی احمق من باید برم چرا منو اوردین اینجا
_🗿تو کی،؟
مینجی: اون پسرهههه احمق منو اورده (اشاره به جیمین)
تهیونگ: جیمیننننننن این چه کاریه
جیمین: ببین دختر جون دوستای عزیزت ولت کردن رفتن پس همینجا بمون فردا ولت میکنم
مینجی: گم شو بابا از ماشین پیاده شدم که دستمو گرفت و منو انداخت تو ماشین و حرکت کردن...
بزاررررر برمممم جیغغغغ
_ تهیونگ: اههه خفه شو جیغ جیغو
_خفهههه یهو شوگا یه چسب زد رو دهنش
جین: اخیش
شوگل: یه دیقه خفه شید گوشیم زنگ میخوره
گوشیو جواب دادم...
الو
میا: ببین بچه خوشگل... به اون کوک عوضی بگو... دستت به مینجی بخوره جسد خاهرتو میفرستم فهمیدی یا نه(قطع کرد)
شوگا: کوک...
_چی شده؟
شوگا: خاهرت دزدیده شده
_چیییییی
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۴.۲k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط