مرا دیوانه می خواند چرا با وی نمی سازم

🍒🌱مرا دیـوانه می خوانـد، چرا با وی نمی سـازم
فلک میداند و این دل، پر از رمـزم پـر از رازم

چـنان آشفته حال است دل ،زسودای دلآرامی 
نه حال ماندنی دارم ،نه شوقی تا که دل بازم

چنان در تار و پود من ، خیالت پرسه ها دارد
غزل می بارد از شعـرم ،عجب در اوج پروازم

مکــن منعـم میـازارم ، گـره افــتــاده در کارم
مـن از اندوه سـر شـارم ، ولی مـرغ غـزلسازم

هزاران طعـنه می بارد، بـر این روح پریشـانم
مــن از دلدادگی هایم ، به راه عشـق می نازم

به کویم گر سفر کردی به شوق وصل دل یارا
به زیر مـقدمت جـانا،  هـزاران سـوسن اندازم

من این عمر گرانسنگم ، به پای عشق تو دادم
امـیر قـلب مـن گشـتی ، برایت کهنـه سـربازم

جهـان آکـنده از درد  و منم دلخون و غمگینم
مگر در گلشن مهـرت ، تو باشی یار و دمسازم

عجب خنیاگر عشـقی که دل بـردی ز دستانـم
هـمین گلـواژه ی عشقت شـده حکم سر آغازم

شکســته در درون  دل ، نـوای نـای  بی مهـری
ببیــن بغــض گلـــو گیـری، که بسـته راه آوازم 🍒🌱

#علی_فعله_گری
دیدگاه ها (۰)

‍ 🌱🍒دلم آشفته‌ی آن مايه‌ی ناز است هنوزمرغِ پرسوخته در پنجه‌ی...

🍒🌱با آنکه دین و دل ز کـفم برد بی حسابدارد هنـوز ، عشـق تـو ب...

🍒🌱من مست جام باقی‌ام، دارم هوای عاشقیحیرانِ روی ساقی‌ام، دار...

🍒🌱هی مانده در نگاه تو حسرت ! چه می کشی ؟هی رفته از دل تو هیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط