دوستان میدونم خیلیا منتظر ادامش بودن

دوستان میدونم خیلیا منتظر ادامش بودن🗿✨
بفرما👍🏻✨
(دوستان شدو تو این رمان بچه پولداره)
(ازدواج اجباری)
(پارت۲)
از زبان شدو
_تاوانش چیه؟
پدربزرگ:خدمتکار بیاریدش
(خدمتکار یه سگ خیابونی آورد)
پدربزرگ:اگه قبول نکنی اِرستو میدم به این سگه
:جانننن؟؟؟ شما همچین کاری نمیتونید کنید!
پدربزرگ:بزرگترتم ایندت دست منه
سونیا:این قضیه به من ربطی نداره
مادرسونیا:آینده توهم دست منه ها اگه ازدواج نکنی.....
سونیا:باشه باشه غلط کردم
پدربزرگ:این سگه تو خیابون پیدا کردم تو آشغالا داشت بازی می‌کرد
شدو:حتمی یه راه دیگه ای هم باشه نه؟
پدربزرگ:تا فردا بهتون فرصت میدم به این قضیه فکر کنید
سونیا:با اجازه رفع زحمت میکنم
_من... راجبش فکر میکنم
(رفتن خونه هاشون)
از زبان سونیا
_چه خاکی تو حلقم کنم اگه قبول نکنم...
صبرکن
(به تیلز زنگ میزنه)
تیلز:سونیا چه عجب یه خبری ازت شدا چخبرا؟
_هیچی همچی خوبه یکم تو مشقام به مشکل خوردم...خودم میتونم حلش کنما ولی یه سوال داشتم
تیلز:خب بپرس من سراپا گوشم
:اگه تو از یکنفر خیلی بدت بیاد بعد مجبوری باهاش ازدواج کنی چیکار میکردی؟
تیلز:همچین چیزی که ممکن نیست باز رفتی فیلم دیدی نه؟
_اره خب سوالم همین بود فیلمه یکم روم تاثیر گذاشت
تیلز:با شه اگه تو تکالیف کمک خواستی هستم فعلا
_روزت خوش

فردا صبح از زبان شدو

پدربزرگ :خب تصمیمتون چی شد؟
سونیا. شدو:من قبول میکنم!
_جدی؟
سونیا:کم بدبختی نداریم که...هردوتامون تویه بند نازکیم
_برای اولین بار موافقم
مادر سونیا:آفرین قند عسلممم
سونیا:مامان من بچه نیستما
پدربزرگ:خب از شنیدن این حرف خوشحال شدم
_برنامه چیه؟
پدربزرگ:براتون یه خونه گرفتم...
سونیا شدو:چیییییی؟!؟!؟
(رسیدن خونه ای پدربزرگ گرفت)
پدربزرگ:دلبره نه؟
سونیا:همچی سریع داره اتفاق میوفته میزاشتین نفس بکشم
_حداقل بزارید وسایلامونو جمع میکردیم میوردیم
مادر سونیا پدربزرگ:اونو انجام دادیم
_هوا چقدر خوبه...(فشارش افتاد)
مادرسونیا:برید خونه زندگیتون بحیییی
(سوار ماشن شدن رفتن)
سونیا:اوف بریم تو...داخل خونه... خیلیییی قشنگهههههه
_خوشحالی ازت میباره
سونیا:اشپزخونشووووو سالن حالا ببیننننن توالتتتتت
شدو:تورو ناموست به توالت رحم کن!
سونیا:دد...شدو اینجا فقط یه اتاقه یه تخت خواب داره...
شدو:چی؟؟؟
(شدو زنگ میزنه به بابابزرگ)
بابابزرگ:اوه اون یادم رفت بگم این قانون دومه
شدو:دومین قانون؟
سونیا:تختش کوچیکههههه
پدربزرگ:قانون اول نامزدی بود اینم قانون دوم
شدو:ولی...(تلفن قطع شد)
سونیا:روی..روبالشتی تصویر قلب هست
شدو:خوبی قضیه نرمه تخته

((دوستان ادامه بدم؟💃💃💃

#sonic_the_hedgehog
#shadow_the_hedghog
دیدگاه ها (۱۸)

دوستان میبینم از رمانم خوشتون اومده🗿✨بی صبر شدیدا💔(ازدواج اج...

ببخشید این دوروز رمانی نزاشتم💔عید دیدنی بودم😀✨(ازدواج اجباری...

اگمن برای عید سیبیلاشو زد💔(99%کارای باباهای ایرانی)#sonic_th...

ناکلز خوبی نکنی بهتره💔🚶‍♀️(میخواست اشکای تیلز پاک کنه) #soni...

خطوط موازی

بچه ها اکثر فن های ییجان میگن سال2026سال کامبک ییجانه ببینید...

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط