باید یک روز بیاید

‍ ‍ باید یک روز بیاید
که میز شام را بچینی و لحظه هارا،
پس بزنی برای آمدنم
که صدای ماشینم را بشنوی ، زنگ در را بزنم و شاخه گلی را پشت سرم پنهان کنم
محکم بغلت کنم و تورا نفس بکشم،
کاش همان جا در همان لحظه، همه چیز
همانطور بماند تا همیشه...
دیدگاه ها (۱)

‍ کافه ای بی حوصله ام...با میزهای یک نفره...و قهوه های لال.....

دوست داشتن تودر وجود من است؛خاکش، آبش، نورشزندگی و خیالش با ...

من بی تو... Manebiitoیک واژه‌ی ساده بیش نیستم،اما کنارت، همچ...

صبح بخیرهایت مانند عطر بهار می ماند طلوع خورشید و هوای بهار...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط