فیک وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی
پارت ⁷
دراز کشیدم تو تختم و به فکر فرو رفتم همین جوریش نفهمیدم کی خوابم بردد..
صبح از خواب پاشدم یادم اومد دیشب گوشیمو نذاشتم تو زنگ با ترس اومدم گوشیمو چک کردم که واایی ساعت شده بود 8
سریعع سریعع اماده شدم صبحونمو نخوردم فقط یه ارایش سطحی انجام دادم و تند تند میرفتم تا به شرکت برسم وقتی که رسیدم دیدم جونگکوک داره با یه نفر صحبت میکنه فک کنم دوستشه همینطوری با ترس داشتم میرفتم جلو که صداش به گوشم خورد
کوکی: وونهی!!(با صدای سرد و پوکر)
چرخیدم و دیدم
وونهی: ب.. بله رئ. رئیس
کوکی: زودی بیا دفتر کارم...
وونهی: چ. چ.. چشم
همینطور که داشت میرفت تو اتاقش گفت
کوکی: باورم نمیشه همچین دختر احمقی رو استخدام کردم..
رفتم تو اتاقش در زدم و رفتم تو
کوکی: بلخره
وونهی: کارم داش.. تید
کوکی: خودت نمیدونی چیکارت دارم؟
داشت قدم بر میداشت به طرفم
وونهی: ن.. نه
دوتا دستاشون گذاشت دورم
کوکی: بیشتر حواستو جمع کن بخاطر اینکه دیر کردی نصف کارام عقب موند
وونهی: ب.. ببخشید من خواب موندم
صورتشو نزدیکم کرد فاصله ای بینشون نبود
کوکی: نمیخوام دیگه تکرار شه وگرنهه اخراجی
یه دفعه دیدم لباشو به لبام چسبوند..
یعنی چیی؟؟ کلن نابود شدم نمیدونم چم شده بود منم همراهیش میکردم
کوکی: تو ادم عجیبی هستی..(با صدای بم)
با استرس و خجالت از اونجا فرار کردم اومدم بیرون..
داشتم از ترسو استرس سکته میکردم
خدایی معلومه که این قد ادم خشنیه که بخاطر 1 دقیقه ادمو عذاب میده ولی با اون کاری که کرد... اصن انتظار نداشتمم
نفس عمیقی کشیدم و رفتم سر میزم نشستم کارمو شروع کردم
ویو کوکی:
از اینجا فرار کرد بعد رفتنش یه تک خنده ریزی زدم چی شد؟ من ازش خوشم اومد؟
دختر عجیبیه بامزس
ویو حال:
میا: وونهی چیشد؟ رفتی تو دفترش چی بهت گفت؟
وونهی: واااقعااا باورم نمیشهههههههه
میا: بازم مثل همیشهه؟
وونهی: این دفعه بدترر
میا: عااااااااااااا
وونهی: تا حد مرگگگگ ادممووو میترسونههه
میا: چقد شبیه داستانا شد...
وونهی: دلم میخواد بزنمت میا
یکی از دوستای جونگکوک که داشت باهاش صحبت میکرد اومد طرفمون
این یوپ: دقیقا تک تک حرفاتونو شنیدم
وونهی: ع.. عا خدایا من چقد خوشبختم
این یوپ: مشکلی نیست باهام راحت باش کارمند جدید..
وونهی: حتما (خنده زورکی)
این دوستش خیلی با میا صمیمی بود نگاه هایی به هم میکردن که میخواستن بکنن تو چشه بقیه
این یوپ: خب خانمه وونهی
وونهی: بله.!!
این یوپ: جونگکوک اینطوریه و باید باهاش کنار بیای
وونهی: اخه دارم میمیرممم
اومد در گوشم یه چیزی گفت
این یوپ: اون از هرکی خوشش بیاد اذیتش میکنه.....
خشکم زده بود
دیدگاه ها (۴)

فیک: وقتی نمیدونستی گیر چه ادمی افتادی پارت ⁸وونهی:(خنده زور...

اسکوییدد گیمم منتشرر شده کیا دیدنشش🧸📍

سناریو تی اکس تیدرخاستیوقتی میاریشون ایران پیش خانوادتیونجون...

سناریو بی تی اسدرخاستیوقتی فیلم داره به جاهای کی/س میرسه و م...

پارت ۱۰+ببین باید حرف بزنیم اینجور نمیشه-گفتم برو تو اتاق (د...

پارت ۹۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط