عشق پنهان
15
#لیسا
جنی:ل...ل..یسا ما....ما...ن او م د ه
من:چییییییی نه بابا همچین چیزی وجود نداره من الان چیکار کنم
جنی:بم بیا برو بیرون لیسا مریضه باید بخوابه
من:بم برو برو ازت خواهش میکنم برو
بم:چیشده چرا رنگ تون عینه گچه چیزی شده
من:هیچی نشده فق برو لطفا الان میاد بروووو
جنی:میتونی از در پشتی بری
بم:لیسا بعدا باید بهم بگی چیشده باشه
من:باشه باشه بهت میگم تو برو
وقتی بم بم رفت منم خواستم بلند بشم ولی نتونستم ولی میتونستم یکم از قدرت هام استفاده کنم قدرت من اب اتش باد خاک به تو فرمان میدم که بهم یاری برسانی تا دوباره نرم به اون شهر کذایی و سلطنت کنم پس کمکم کنید
چشمام رو باز کردم و خیلی خوب قدرتم رو احساس میکردم رفتم سمت کمد لباس هام یه لباس رسمی پوشیدم یه کت چرم و یه شرول و یه چکمه به کارم پایان میداد با قدرتم شروع کردم به پوشیدن لباس هام همه شون رو سریع پوشیدم و رفتم روی یکی از مبل های اتاقم نشستم و منتظر ملکه بودم.خاک تو سرم من که رژ نزدم اوففف زود بلند شدم و رفتم سمت میز ارایشیم و یه رژ لب سیاه زدم چون تو سلطنت خانواده ما همه شون رژ سیاه باید بزنن بجز ملکه اون هر رنگی میخواد رو میزنه....
اومد داخل مثل همیشه من به احترامش بلند شدم و تعضیم کردم
ملکه:میبینم خوب بزرگ شدی
من:بله بزرگ شدم بفرماید بشنید
ملکه:زود میرم سر اصل مطلب من به این زودی میمیرم و تو باید سلطنت رو به دست بگیری فهمیدی باید انتقامت رو از پسرم بگیری که مادرت رو کشت و الان هم داره زندگی خوبی رو سپری میکنه تو یه الفا هستی و تمام قدرت های جادوی در تو هست الکساندرا ملکه اینده
من:اما من نمیخوام ملکه ب..
ملکه:همین که گفتم تو ملکه اینده ای
من:بله ملکه
ملکه:من الان میرم به امید دیدار الکسانداره ملکه یه اینده
رفت و د فاک من چجوری انتقام مادرم رو بگیرم من هنوز اونقدر قوی نیستم زود جنی اومد داخل
جنی:چیشد چی گفتین
من:اممم ملکه اینده منم
جنی:چییی اجی تو تو هنوز اونقدر قویی نیستی چجوری میخوای ملکه شی
من:نمیدونم جنی نمیدونم خیلی مغزم درگیره
جنی:ولی تو چجوری وایستادی
من:اوو من از قدرت هام استفاده کردم
جنی:واقعااا وای فک کنم نزدیک 10 سال بود از قدرت هات استفاده نکردی
من:اره دقیقا نمیدونم چجوری حرفاش رو یادم مونده بود
#کوک
وقتی داشتم با ایو حرف میزدم دوباره شونم درد گرفت پس دوباره از قدرت هاشون استفاده کردن ولی کی ملکه اینده یا کی کیه خیلی درد داشت
ایو:یااا کوک خوبی چیزت شده الوووو کوک
من:برو بیرون بروووو بیرون تا.........
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#لیسا
جنی:ل...ل..یسا ما....ما...ن او م د ه
من:چییییییی نه بابا همچین چیزی وجود نداره من الان چیکار کنم
جنی:بم بیا برو بیرون لیسا مریضه باید بخوابه
من:بم برو برو ازت خواهش میکنم برو
بم:چیشده چرا رنگ تون عینه گچه چیزی شده
من:هیچی نشده فق برو لطفا الان میاد بروووو
جنی:میتونی از در پشتی بری
بم:لیسا بعدا باید بهم بگی چیشده باشه
من:باشه باشه بهت میگم تو برو
وقتی بم بم رفت منم خواستم بلند بشم ولی نتونستم ولی میتونستم یکم از قدرت هام استفاده کنم قدرت من اب اتش باد خاک به تو فرمان میدم که بهم یاری برسانی تا دوباره نرم به اون شهر کذایی و سلطنت کنم پس کمکم کنید
چشمام رو باز کردم و خیلی خوب قدرتم رو احساس میکردم رفتم سمت کمد لباس هام یه لباس رسمی پوشیدم یه کت چرم و یه شرول و یه چکمه به کارم پایان میداد با قدرتم شروع کردم به پوشیدن لباس هام همه شون رو سریع پوشیدم و رفتم روی یکی از مبل های اتاقم نشستم و منتظر ملکه بودم.خاک تو سرم من که رژ نزدم اوففف زود بلند شدم و رفتم سمت میز ارایشیم و یه رژ لب سیاه زدم چون تو سلطنت خانواده ما همه شون رژ سیاه باید بزنن بجز ملکه اون هر رنگی میخواد رو میزنه....
اومد داخل مثل همیشه من به احترامش بلند شدم و تعضیم کردم
ملکه:میبینم خوب بزرگ شدی
من:بله بزرگ شدم بفرماید بشنید
ملکه:زود میرم سر اصل مطلب من به این زودی میمیرم و تو باید سلطنت رو به دست بگیری فهمیدی باید انتقامت رو از پسرم بگیری که مادرت رو کشت و الان هم داره زندگی خوبی رو سپری میکنه تو یه الفا هستی و تمام قدرت های جادوی در تو هست الکساندرا ملکه اینده
من:اما من نمیخوام ملکه ب..
ملکه:همین که گفتم تو ملکه اینده ای
من:بله ملکه
ملکه:من الان میرم به امید دیدار الکسانداره ملکه یه اینده
رفت و د فاک من چجوری انتقام مادرم رو بگیرم من هنوز اونقدر قوی نیستم زود جنی اومد داخل
جنی:چیشد چی گفتین
من:اممم ملکه اینده منم
جنی:چییی اجی تو تو هنوز اونقدر قویی نیستی چجوری میخوای ملکه شی
من:نمیدونم جنی نمیدونم خیلی مغزم درگیره
جنی:ولی تو چجوری وایستادی
من:اوو من از قدرت هام استفاده کردم
جنی:واقعااا وای فک کنم نزدیک 10 سال بود از قدرت هات استفاده نکردی
من:اره دقیقا نمیدونم چجوری حرفاش رو یادم مونده بود
#کوک
وقتی داشتم با ایو حرف میزدم دوباره شونم درد گرفت پس دوباره از قدرت هاشون استفاده کردن ولی کی ملکه اینده یا کی کیه خیلی درد داشت
ایو:یااا کوک خوبی چیزت شده الوووو کوک
من:برو بیرون بروووو بیرون تا.........
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
- ۱۶.۱k
- ۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط