نفرت در برابر عشقی که بهت دارم

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 96

گرفت و به سمتم چرخید
جونگکوک : وقتی لبخند میزنی خیلی خوشگل‌تر میشی
ا،ت : تو از کیه بیداری
جونگکوک چشماش رو باز کرد
جونگکوک : خانم کوچولو قبل از تو بیدار شدم ولی خیلی خوب داشتین نگاهم میکردی برای همین نمیخواستم برنم توی ذوقت ولی چه خوب داشتین نگام میکردی
ا،ت روی تخت نشست و روبه جونگکوک کرد
ا،ت : خیلی بدی جونگکوک بازم گولم زدی
جونگکوک با نیشخند بهش‌ نگاه میکرد و ا،ت که تازه متوجه شده بود که
هیچ لباسی تنش نیست و ملافه از روش اوفتاده
زود ملافه تخت دوره خودش پیچید جونگکوک روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد
جونگکوک : تو هم خیلی وحشی خانم کوچولو اصلا بهت نمیاد
ا،ت : من وحشیم شوخیت گرفته
جونگکوک به کب*ودی های روی گردن و سی* نه اش اشاره کرد
جونگکوک : ببین چه بلایی سر بدن آوردی‌
ا،ت خنده عصبی کرد
ا،ت : پس حتما اون عمه‌ام که زیر دلش درد میکنه و کله بدنش کبوده
جونگکوک : عمت چه شیطونه
ا،ت : جونگکوکککککک
جونگکوک از حالت چهره کیوتش خندش گرفت که ا،ت دستش روی شکمش گذاشت و چشماش روی هم فشار داد که جونگکوک دست پاچه گفت
جونگکوک : خوبی چی شده نکنه درد داری
ا،ت : چیزی نیست من میرم دوش بگیرم
ا،ت هودی جونگکوک که روی پایین تخت بود رو برداشت و پوشید از روی تخت بلند شد
و به سمته حمام رفت که با حرف جونگکوک برگشت
جونگکوک ؛ میخواهی منم بیام کمکت‌ کنم‌
ا،ت : نه لازم نیست از حمام اومدم بيرون صبحانه درست میکنم
وارد حمام شد و بعد از دوشه کوتاه حوله دوره خودش پیچید و از حمام بیرون اومد
که جونگکوک هنوز روی تخت بود ا،ت به سمت کمدش رفت و دنبال لباسی می‌گشت
که دستی دوره کمرش حلقه کرد میدونست صاحب دست ها کیه پس لازم‌ نبود به سمتش برگرده جونگکوک چونه اش روی شونه ا،ت گذاشت
جونگکوک : الآن بهتری دردت کم شد
ا،ت : آره خوبم
جونگکوک نگاهی به لباس‌های کمد انداخت
جونگکوک : میدونی که خوشم‌ نمیاد کسی بدنت رو ببینه پس لباس مناسبی بپوشه باشه الان دیگه نمیتونی بهانه بیاره که نمیتونم دخالت‌ کنم
تو دیگه ماله منی و اگه اینو متوجه نشدی میتونی
به اون تخت نگاه کنی و یادت بمونه
ا،ت به سمته جونگکوک برگشت
ا،ت : جونگکوک برو دوش بگیر..........ادامه دارد

اینم از پارت جدید
دیدگاه ها (۲)

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 97ا،ت : جونگکوک برو د...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 98جونگکوک : من مثل بچ...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 95

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 93 و 94

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

تکپارتی اسمات کوک درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط