عشقرویاییمن

#عشق.رویایی.من
#پارت.سی.و.هشتم
از زبون #سهون


با سرعت و عصبانیت رفتم تو قصر سیلداعم دنبالم بود
سیلدا:سهون غلط کرد ولش کن
سهون:ولش کنم؟!
سیلدا:نمیخام یه نفر بخاطر من اذیت شه یا حتی بمیره پس ولش کن
سهون:عمرا من از این پسره‌ی عوضی بگذرم
خیلی عصبی بودم دندونای نیشم اومد بیرون سیلدا با ترس نگام میکرد رویا با تعجب
سهون:جکسون تو قوانین و زیرپا گذاشتی توی سرزمین اصلی اونم..
سیلدا:ببسسهه سهون
بعد دادش از قصر رفت بیرون الکس و پرت کردم رو زمین و رفتم دنبالش-_-
سهون:وایسا بچه‌جون
سیلدا:نمیخام
دیگه داشت از امپریوس خارج میشد که دصتشو گرفتم
سهون:میخای از سرزمین امپریوس خارج بشی؟!
سیلدا:خیلیم خوشحالم که قراره برم بیرون از عینجا
سهون:باشه پس گیر گرگینه ها میوفتی همینطور جن‌ها نمیزارن نده از جنگلشون رد بشی
سیلدا:خیلی بهتر از تحمل کردنه توعه
سهون:درص صحبت کن بامن
سیلدا دصتشو کشید منم به سربازا دستور دادم بندازنش توی اتاق درم قفل کنن خودمم رفتم تا تنبیه جکسون مشخص کنم

#ادامه.دارد•-•💒
دیدگاه ها (۲)

#عشق.رویایی.من#پارت.سی.و.نهماز زبون #سیلدابا مشت میکوبیدم به...

#عشق.رویایی.من#پارت.چهلماز زبون #رویارفتم پیش بقیه بچه‌ها که...

#عشق.رویایی.من#پارت.سی.و.ششماز زبون #مبینارویا و سیلدا از ات...

#عشق.رویایی.من#پارت.سی.و.پنجماز زبون #سیلدارفتیم داخل یه اتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط