سایهعشق

سایه‌عشق!
Part Four(4)
.
.
با یونا رفتم خونه... به محض رسیدن رو مبل ولو شدم...
سونا: نمی‌خوای بری دکتر؟
_ نه! بهش عادت دارم...بابامم می‌خواست منو بکشه...
یونا: چطوری؟!
_ تو ایران مجازه!
یونا: آدم کشی؟
_ پدر می‌تونه بچه رو بکشه اما اگه مادر بکشه پدر می‌تونه دیه بگیره... (این طبق آخرین آمارم و قانون اسلام و ایرانه)
یونا: چه خشن... مگه پادگانه؟!
_ اگه اینا نبود بی‌جنبه بازی‌های بعضیا کشورو به آتیش می‌کشیدن...
یونا بعد کلی زر زر تصمیم گرفت بس کنه...
یونا: برا انتخاب رشته...
_ انسانی...
یونا: آها
_ می‌خوام روانشناسی بخونم...
یونا: تو که می‌خوای آیدل شی واسه چیته؟
_ باید انسانا رو بشناسم تا با فنا درست رفتار کنم...
یونا: یکم از صفر و یک بیا بیرون!
_ بیام بیرون تلف می‌شم
یونا:هر جور راحتی...
_ الان راحتیم تو اینه که بزاری بخوابم...
یونا: باشه... ضدحال!
ویو صبح
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدارشدم
_ بله؟
پلیس: از کلانتری گانگنام تماس می‌گیرم... لطفا بیاین برا رضایت...
_ گانگنام که از کلانتری اون منطقه دورتره!
پلیس: ایشون اقدام به فرار کردن... نزدیکای گانگنام زخمی پیدا شدن...
_ باشه...
رفتم کلانتری رضایت دادم و بیرون اومدم...دیگه قرار نبود حالاحالاها هوسوکو ببینم
٧سال‌بعد
میکاپ آرتیست: خودت خوشگلی آرایشت کنم می‌شی سیندرلا!
_ چاپلوسی منو می‌کنی؟
میکاپ آرتیست: نه به جان مادرم!!!
_ هه(حالت پوزخند)
بعد از ٧ سال دوباره باید هوسوکو ببینم... نمیدونم آخه من به بی‌تی‌اس چه ربطی دارم؟حالا بگذریم... تو این ٧ سال تنها اتفاق خاص دبیو من بوده و همه چیز گل و بلبل پیش می‌ره...
ویو هوسوک رو صحنه
پیتر(مجریه) : و حالا مهمان دوم سون ا.ت!
باورم نمی‌شه با گند 7 سال پیشم هنو از من متنفر نیست!... دستام از استرس تند می‌زد، دستام می‌لرزید... با احساس دستی رو شونه‌هام برگشتم...
جونکوک: هیونگ!... آروم باش...
هوسوک: (آب دهنشو قورت میده) سعی می‌کنم...
ا.ت با قدم‌هایی آهسته و استوار، لبخند ساده و رضایتمند از پله‌ها بالا اومد... یه لباس باز مشکی که الماس کاری‌های روش فوق‌العاده بود! موهاشو شرابی کرده بود باز گذاشته بود... اون واقعا یه الهه بود!
_ آوو سلام پیتر!
پیتر: سلام ا.ت...البته باید بگم پرنسس!
_ هه! این دیگه بزرگش میکنی!
نامجون: فکر نکنم! شما واقعا زیبایید!
_ اووو سلام پسرا! (دوروبرشو برانداز می‌کنه) وای معذب شدم فقط من دخترم!
جین: سعی میکنم درک کنم(با لحن شوخ)
همه خندیدن منم لبخند زدم که ضایع نشم...
.
.
ببینید چه دختر خوبیم:)))
دیدگاه ها (۲)

ببینم تو پیج انجینم داریم؟#انهایپن

تولد سولیه:)...تولد تو آسمون مبارک:)#سولی#نفر_بعدی_در_کار_نی...

سایه‌عشق! (ببینید چه بچه خوبیم🙂)Part Three(3)..هوسوک: (عصبی‌...

سایه‌عشق!Part Two(2)..سعی کردم ارتباط چشمیمو حفظ کنم و با چش...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط