نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:37
ب.ت:چقدر خوشگل شدی(لبخند)
ا.ت:ممنون بابا(لبخند)
و اومد بغلم کرد
ب.ت:میخواستم بهت بگم که شماهم پیش ما زندگی میکنید
م.ت:مگه قرار نبود ا.ت و جونگ کوک تو خونه دیگه زندگی کنن؟
ب.ت:آره ولی نظر بابا عوض شد گفت اینجا بمونن بهتره همه گی کنار همیم تازه بابا یک اتاق برای جونگ کوک و ا.ت کنار گذاشته که اونجا بمونن
ا.ت:چه خوب دیگه نمیخواد ازتون جدا بشم(لبخند)
م.ت:آره دیگه دختر کوچولومون پیش خودمونه(لبخند)
مامان اومد بغلم کرد بابا هم همینطور یک بغله سه نفری از هم جدا شدیم
م.ت:خب ما میریم داخل حیاط تو هم بعد از پنج دقیقه بیا
ا.ت:باشه
مامان و بابا رفتم بیرون منم صبر کردم که پنج دقیقه بشه راستشو بگم خیلی استرس داشتم و این چند روز فهمیدم جونگ کوک رو دوست دارم اونم از رفتار هایی که داشت فهمیدم دوستم داره اومید وارم همه چی خوب پیش بره
بعد از پنج دقیقه رفتم پایین وارد حیاط شدم کم کم به جونگ کوک به عشقم نزدیک میشدم واقعا تو اون کت و شلوار خیلی زیبا و خوشتیپ شده بود
رفتم رو به روش وایسادم و دست همو گرفتیم
PART:37
ب.ت:چقدر خوشگل شدی(لبخند)
ا.ت:ممنون بابا(لبخند)
و اومد بغلم کرد
ب.ت:میخواستم بهت بگم که شماهم پیش ما زندگی میکنید
م.ت:مگه قرار نبود ا.ت و جونگ کوک تو خونه دیگه زندگی کنن؟
ب.ت:آره ولی نظر بابا عوض شد گفت اینجا بمونن بهتره همه گی کنار همیم تازه بابا یک اتاق برای جونگ کوک و ا.ت کنار گذاشته که اونجا بمونن
ا.ت:چه خوب دیگه نمیخواد ازتون جدا بشم(لبخند)
م.ت:آره دیگه دختر کوچولومون پیش خودمونه(لبخند)
مامان اومد بغلم کرد بابا هم همینطور یک بغله سه نفری از هم جدا شدیم
م.ت:خب ما میریم داخل حیاط تو هم بعد از پنج دقیقه بیا
ا.ت:باشه
مامان و بابا رفتم بیرون منم صبر کردم که پنج دقیقه بشه راستشو بگم خیلی استرس داشتم و این چند روز فهمیدم جونگ کوک رو دوست دارم اونم از رفتار هایی که داشت فهمیدم دوستم داره اومید وارم همه چی خوب پیش بره
بعد از پنج دقیقه رفتم پایین وارد حیاط شدم کم کم به جونگ کوک به عشقم نزدیک میشدم واقعا تو اون کت و شلوار خیلی زیبا و خوشتیپ شده بود
رفتم رو به روش وایسادم و دست همو گرفتیم
- ۶.۳k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط