درد که نبودن نیست

درد که نبودن نیست
اینکه تنت از تنه ی آدما درد کنه
و لکنت داشته باشی و بترسی همه به اعتراضت بخندن
اینکه دوش بگیری و زیر آب با چشم باز گریه کنی
اینکه اونقدر دستت به جراحت عادت داشته باشه
که بترسی نوازش کنی
بترسی/نخوابی
بمیری/نخوابی
پلکات داروغه باشن و چشمات یه بچه دزد دهاتی!
حال میفهمی وقتی میگویم بگذار داشته باشمت/دارم از چه حرف میزنم
میدونم میفهمی سرم از تکثیر آدما تو سلولای خاکستریم گیجه!
تو میتوانستی یک وجب آنطرفتر باشی
اما
به این فکر کن اگر تن به تن میجنگیدیم
چقدر راحت میشد همه چیز را داد/حتی انگشت هایی که جز گیسوان تو به کار هیچ جوهری نمی آمدند
دیدگاه ها (۱)

غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبودمن‌که پیشانی نوشتم جز پریش...

اینجا همه در خوابند ، دیریست که دلگیرم اینگونه اگر باشد ، م...

تمام خواب هایت را از چشم تنهایی می بینییتیم می شوی/در تحقیر ...

ما کتاب کهنه ای هستیم ... سرتا پا غلط!خواندنی ها را سراسر خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط