part 33

یوری = فقط میدونید مشکل چیه ...
فیلیکس = چیزی شده ...
یوری = نه ....من خیلی گشنمه ...
هان = اون با من ...الان غذا سفارش میدم برامون بیارن...
جونگین = به به ....جیسونگ شی سر کیسه رو شل کردی ..خبراییه ....
هان = نه خیر اولا این شیرینیه خونه ی جدیده ...دوما خونمو گذاشتم برا فروش به همین زودیا قراره کلی پول دستم بیاد ...
فیلیکس = بله بله ...چی شد ...مگه تو هم با یوری میمونی ..
هان = با اجازه بزرگترا ....
هیون = یورییییییییییییی ....
یوری = چیه ...من که نمیتونم تو یه شهر بزرگ تنها زندگی کنم ...
هیون = به خوردم میگفتی میومدم باهات میموندم تازشم هر شب برات قصه میکفتم تا بخوابی...
یوری = ///در حال جر خوردن از خنده ...///
هان = متاسفانه دیره فرد مورد نظر انتخاب شد ...
فیلیکس = ای من مااااااااااا....ام چیز نه یعنی سریع تر غذا رو سفارش بده بیاد من گشنمه ...
جونگین = میگم بیاید تا غذا میاد فیلم ترسناک ببینیم ...
فیلیکس = اره دیگه ...تلوزیون خونه ی یوری هم که اوففففففففففف
هیون = جون میده واس فیلم ترسناک ...
//بچه ها فیلم خونه ی یوری رو اسلاید بعد گذاشتم //
هان = م...میگم ..من میرم دوستشویی تا شما خوراکی اماده کنید و فیلم رو پلی کنید منم میام ..
هیون = من که میدونم عین چی ترسیدی ...
جونگین = هممون میدونیم ...
فیلیکس = ولش کنید بگردید ببینید خوراکی پیدا میکنید ...
یوری = اره هست من دیدم تو اون کشو سمت راستیه ...
جونگین = اوووووووووووو ....اینجا کشو نیست سوپر مارکته ....
یوری = بابام اینا رو خریده .....
دیدگاه ها (۵)

part 33

part 34

part 32

part 31

سناریو

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط