من همین قدر

من همین قدر
که گاهی نفست با نفسم
توی آن کوچه ی بن بست خیال انگیزم
به نگاهی دل هم خوش دارند
خوشحالم
و همین ام کافی ست.......

من به اندازه ی یک خنده ی تو
محو چشمانِ توام
غرق در آن نفسِ پاک دل افروز توام
مثل آن تخته به روی امواج
محو آن موجِ به هم خوردنِ گیسوی توام
تو بخندی و دلت خوش باشد
خوشحالم
و همین ام کافی ست ......

قایقی دارم من
توی امواج نگاهت جاری ست
نیمکت های دبستان یادت هست
به همان اندازه ، مطمئن ، امن
تو کنارم باشی می روم تا دل موج
میروم سوی خطر
و اگر شاد شوی
خوشحالم
و همین ام کافی ست ......

تو نگاهم بکنی یا نکنی
سمت من فکر کنی یا نکنی
رخ من زرد کنی یا نکنی
دل من شاد کنی یا نکنی
فرقی نیست
من چنان محو توام
که منی دیگر نیست
و همین ام کافی ست......
دیدگاه ها (۳)

در چشم های تو هزار شجریان...ربّنا میخـــــــــواند !!!

این روزهااز هرآنچه که مرا یاد تو بیندازد روزه میگیرم من تمام...

آدمها همدیگر را پیدا می کنند…از فاصله های خیلی دور…از تهِ نس...

مست چشمانت نبودنکار آسانی که نیستجنبه میخواهد ولی این درد در...

با توام آااااای ! پدر سوخته بازی کافی ستهی خرابم کنی و باز ب...

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط