حکایت رفاقت

حکایت رفاقت،
حکایت سنگهای کنار ساحله،
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت،

بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب،
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد،
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی...
دیدگاه ها (۰)

هیچ وقت بخاطر اینکههمرنگ جماعت بشی،نقاب به صورتت نزن!!!شجاع ...

میگویندباهرکس بایدمثل خودشرفتارکردشماگوش نکنیدنگذاربرخوردناد...

ﻫﺮﭼﻪ ﺭﻭﺡ ﺷﻤﺎ ﻋﻈﯿﻢ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽﻫﺮ...

آنانڪہ خوبند🌹همیشہ سبزند،🍃و آنانڪہ بزرگے و محبت🌹در"قلبشان"جا...

-🔺وقتتو الکی تو گوشی هدر ندهتو اینستا نچرخ ، رمان و کتابایی ...

هر عمل کز آدمی سر میزند....

وقتی وقتی دارن فیلم صحنه دار میبین ا.ت میره دره گوششون یه نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط