به نام حق پارت اول پشت جاده ی عشق
(به نام حق) پارت اول :) (پشت جاده ی عشق)
نیلو:اه سماء بلند شو دیگه دانشگاه دیر شد😠
سماء: ولم کن نمیام😰
نیلو:کوفت و نمیام پاشوهااااا وگرنه...
سماء:هرکاری دلت میخواد بکن😴
نیلو:خودت خواستی😒
نیلو زود از سماء دور شد و رفت تو اشپز خونه
نیلو:خب خب سماء خانوم حالتو میگیرم
یه پارچ بزرگ که پرش اب یخ بود رو از تو یخچال دراوورد و دیوید سمت سماء که هنوز بلند نشده بود،پارچ رو خالی کرد رو سرش سماء مثل جت نشست رو تخت😐
سماء:دختره ی بیشعور چیکار کردی😨 😡
نیلو همونجور که داشت میخندید گفت😂 :تا تو باشی بار دیگه زود از خواب پاشی😂 😂
سماء:حالتو میگیرم دختره ی ترشیدههه😠 😡
نیلو:نه ماشالا شما نوه هم دارین😏
سماء:خفه شو بیشعوووور😤
نیلو:وای دانشگاه دیر شد زود بپوشااااااا
سماء همونطور که داشت بلند میشد گفت:دختره ی بیتربیت😒
نیلو:شنیدم چی گفتیاااااا
سماء:به درککککک😡 .
،
،
،
،
،
،
نیلو:هوی سماء رسیدیم بلند شو
سماء:پوف بازم درس😑 😒
وارد دانشگاه شدن سماء هنوز چشماش خواب بودن...درحین راه رفتن محکم خورد به یه چیزب سرشو که بلند کرد یه پسر خیلییییی خوشگلو دید چشماش برق زد😍 ولی پرو پرو گفت سماء:اقا تو خجالت نمیکشی؟مگه کوری ادم به این بزرگی رو نمیبینی جلوت؟😠
پسره که از لحن سماء جا خورده بود گفت
پسره:خانوم من داشتم راهم رو میرفتم شما چشماتون خواب بود منو ندیدین😑 (به نظرتون پسره کی بود؟؟؟😜 بیشتر بخونین میفهمین)
نیلو تا اومد عضر خواهی کنه یه پسره پرید وسط و گفت امیر بدو که دیر شد پسره که اسمش امیر بود گفت باشه رهام جان اومدم و همراه رهام رفت...نیلو:تیکه رو داشتی؟😝
سماء:کوفتو تیکه رو داشتی بریم دیر شد😒
بعد از تمام شدن دانشگاه سوار ماشین شدن تا برن خونه که وسط راه ماشین دیگه حرکت نکرد (بچه ها نیلو و سماء دوتا دوست خیلی صمیمی هم هستند که دانشگاه اینجا قبول شدن و اینجا واسه خودشون خونه گرفتن و مامان و باباشون تهران زندگی میکنن)ادامه....
سماء:وا نیلو چیشد؟😐
نیلو:نمیدونم سابقه نداره،بنزین هم که داره پس چشه؟😕
سماء:اقای ادیسون به جای تعریف داستان بگو حالا چطوری بریم خونه؟😠 😓
نیلو:اه چمیدونم (جای تقریبا مهمش پارت اول تموم شد)امید وارم خوشتون اومده باشه کامنت بزارین لطفا😽 🙏
نیلو:اه سماء بلند شو دیگه دانشگاه دیر شد😠
سماء: ولم کن نمیام😰
نیلو:کوفت و نمیام پاشوهااااا وگرنه...
سماء:هرکاری دلت میخواد بکن😴
نیلو:خودت خواستی😒
نیلو زود از سماء دور شد و رفت تو اشپز خونه
نیلو:خب خب سماء خانوم حالتو میگیرم
یه پارچ بزرگ که پرش اب یخ بود رو از تو یخچال دراوورد و دیوید سمت سماء که هنوز بلند نشده بود،پارچ رو خالی کرد رو سرش سماء مثل جت نشست رو تخت😐
سماء:دختره ی بیشعور چیکار کردی😨 😡
نیلو همونجور که داشت میخندید گفت😂 :تا تو باشی بار دیگه زود از خواب پاشی😂 😂
سماء:حالتو میگیرم دختره ی ترشیدههه😠 😡
نیلو:نه ماشالا شما نوه هم دارین😏
سماء:خفه شو بیشعوووور😤
نیلو:وای دانشگاه دیر شد زود بپوشااااااا
سماء همونطور که داشت بلند میشد گفت:دختره ی بیتربیت😒
نیلو:شنیدم چی گفتیاااااا
سماء:به درککککک😡 .
،
،
،
،
،
،
نیلو:هوی سماء رسیدیم بلند شو
سماء:پوف بازم درس😑 😒
وارد دانشگاه شدن سماء هنوز چشماش خواب بودن...درحین راه رفتن محکم خورد به یه چیزب سرشو که بلند کرد یه پسر خیلییییی خوشگلو دید چشماش برق زد😍 ولی پرو پرو گفت سماء:اقا تو خجالت نمیکشی؟مگه کوری ادم به این بزرگی رو نمیبینی جلوت؟😠
پسره که از لحن سماء جا خورده بود گفت
پسره:خانوم من داشتم راهم رو میرفتم شما چشماتون خواب بود منو ندیدین😑 (به نظرتون پسره کی بود؟؟؟😜 بیشتر بخونین میفهمین)
نیلو تا اومد عضر خواهی کنه یه پسره پرید وسط و گفت امیر بدو که دیر شد پسره که اسمش امیر بود گفت باشه رهام جان اومدم و همراه رهام رفت...نیلو:تیکه رو داشتی؟😝
سماء:کوفتو تیکه رو داشتی بریم دیر شد😒
بعد از تمام شدن دانشگاه سوار ماشین شدن تا برن خونه که وسط راه ماشین دیگه حرکت نکرد (بچه ها نیلو و سماء دوتا دوست خیلی صمیمی هم هستند که دانشگاه اینجا قبول شدن و اینجا واسه خودشون خونه گرفتن و مامان و باباشون تهران زندگی میکنن)ادامه....
سماء:وا نیلو چیشد؟😐
نیلو:نمیدونم سابقه نداره،بنزین هم که داره پس چشه؟😕
سماء:اقای ادیسون به جای تعریف داستان بگو حالا چطوری بریم خونه؟😠 😓
نیلو:اه چمیدونم (جای تقریبا مهمش پارت اول تموم شد)امید وارم خوشتون اومده باشه کامنت بزارین لطفا😽 🙏
- ۱.۲k
- ۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط