رئیس جذاب من

[ رئیس جذاب من ]
♡پارت ۱۲ ♡



کوکی یهو یادش اومد که امروز قرار بود با تهیونگ و بقیه زیر دستاش برای معامله یه سری مواد برن خارج از شهر

کوکی سریع بلند شد و رفت لباساش برداشت که بپوشه اومد تیشرت تنش را در بیاره که

ق..قربان.....اینجا میخواین لباس عوض کنین.....اتاق اونجاست .لطفا برین اونجا*دستاشو گذاشته بود روی چشماش*

–اوهه....باشه

کوکی رفت داخل اتاق

ویو ات

واییییییییییی...چرا داشت اینجا لباس عوض می‌کرد.....ولی چه سیس پکایی داشت.....حیف شد می‌بایست یواشکی نگاش کنم......واییییییییییی...ات به خودت بیا این کارا چیه میکنی(😂)

ویو کوک

وای چطور این اتفاق وحشت ناک افتاد چطور یادم رفت.....اه...من الان باید شرکت باشم نه اینجا همش تقصیر این دختره ی لعنتی اته.....اگه میتونستم همین الان یه ماشه توی سرش خالی میکردم

ویو تهیونگ

اهه...یعنی کجا رفته اون دختره کی بود جواب داد ....اصلا بهش گفته...خدااااا....تا یک ساعت دیگه باید راه بیفتیم و معلوم نیست اون کجاعه.....بدون اون هم که نمیتونیم بریم....اه....لعنتی.....دستم به اون دختره ی هرzه برسه جر--ش میدم....فا---ک
(@جیمین ، &تهیونگ)
@تهیونگ.....تهیونگ......*داد*
&چیه...چی شده...*داد آروم*
@جو..جونگ..جونگ کوک......جونگ کوک اومده*نفس نفس زنان*
&واقا...ک.کجاست
@*اشاره به بیرون*
&*سرش رو به نشانه تایید تکون داد*

تهیونگ رفت پیش جونگ کوک

&جونگ کوک کجا بودی
–داستانش طولانیه....فعلا بقیه کجان
&رفتن پولارو بیارن
–خوبه به موقع رسیدم



ادامه دارد.......‌...



لطفا حمایتم کنید ❤️
دیدگاه ها (۲۴)

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۱۳ ♡–خوبه به موقع رسیدم&راستی دختره کو...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت 14 ♡ویو جونگ کوک مجبور شدم به ات پیام ...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۱۱ ♡کوکی دستشو از روی صورت ات برداشت و...

[ رئیس جذاب من ]♡پارت ۱۰ ♡ویو کوکواااای الان چیکار کنم چجوری...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط