پارت یک قلب بیرون از تن
پارت ۶ ( یک قلب بیرون از تن)
ویو رامپو :
نمیدونم شویا چش شد ولی هممون یهو شوکه شدیم ولی یهو برق قعت شد و تازه هممون یه چیزایی داشت حالیمون میشد
رامپو: شویااا گریه نکنن هیششش
کنیکیدا: من دارم توهم میزنم یا اون واقعا یه جسده متحرکههه ؟¿
آتسوشی: برقا نفرته چون لامپایه شهر روشنن
دازای : کیلید برق کوووو
شویا: داره نزدیک میشههههه😭😭😭
تانیزاکی : لامپارو روشن کردم😟
تانیزاکی : شویا هنوز اونو میبینی؟¿
شویا سری به نشانه { نه} تکون داد
دازای: تا جایی که یادمه این اتفاق ... خیلی وقت پیش اوفتاد...
ویو خودم
وقتی رفتن خونه چویا و آکو از حرف آتسوشی و دازای ترسیدن و گیج شدن
چویا شویا رو صفت بغل کرده بود
دازای: بچه فقط نیم ساعت تو شوک بود
آتسوشی : فقط شویا ندیدش کنیکیدا هم دیدش....
ادامه دارد.....
به نظرت کاره کیه ؟¡🤔
تو کامنتا نظرتو بگو😉🤫
ویو رامپو :
نمیدونم شویا چش شد ولی هممون یهو شوکه شدیم ولی یهو برق قعت شد و تازه هممون یه چیزایی داشت حالیمون میشد
رامپو: شویااا گریه نکنن هیششش
کنیکیدا: من دارم توهم میزنم یا اون واقعا یه جسده متحرکههه ؟¿
آتسوشی: برقا نفرته چون لامپایه شهر روشنن
دازای : کیلید برق کوووو
شویا: داره نزدیک میشههههه😭😭😭
تانیزاکی : لامپارو روشن کردم😟
تانیزاکی : شویا هنوز اونو میبینی؟¿
شویا سری به نشانه { نه} تکون داد
دازای: تا جایی که یادمه این اتفاق ... خیلی وقت پیش اوفتاد...
ویو خودم
وقتی رفتن خونه چویا و آکو از حرف آتسوشی و دازای ترسیدن و گیج شدن
چویا شویا رو صفت بغل کرده بود
دازای: بچه فقط نیم ساعت تو شوک بود
آتسوشی : فقط شویا ندیدش کنیکیدا هم دیدش....
ادامه دارد.....
به نظرت کاره کیه ؟¡🤔
تو کامنتا نظرتو بگو😉🤫
- ۱.۸k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط