ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۱۶۱

لباس گلگی مانند را کنارش گذاشت و زل زد بهش مین جی با بی‌حالی روی تخت نشست اگر حالا می‌گفت که روشو برگرداند باز هم برایش مشکل میشد به هرحال اون شوهرش بود و قرار بود هزارن سال را در کنار هم باشند .. همین که حوله را باز کرد خود تهیونگ بلند شد پشت بهش به سمت پنوره اتاق هجوم برد .... ٫
مین جی : الان برات مهم شدم الان .. بی‌حال گفت .. تهیونگ پشت بهش ایستاده دست تو جیب گفت : تو مهم بودی .. مین جی پوزخند بی حالی زد و آروم گفت : برگرد و این زیپ لباس رو ببند زود ..
با بی‌حالی و سرگیچی دستور داد تهیونگ انکار منتظر بود که بهش بگه بیاد پیشش چرا که حالا پشیمون آن صحبت ها شد .. شاید بخاطر همین افتاد شاید بخاطر همین چیزی نخورده بود که حالا از حال رفت بخاطر تهیونگ شد .. ولی اون مرد همچنین میخواست نزدیکش بشه و جبران کنه ..

....

هر موقع ای که دکتر اومده بود حتی لحظه ای به میون‌شی اجازه ندادن که وارد اتاقش بشود .. خود چانمی این دستور را داده بود هانگول ای که روی مبل جلو در اتاق جیمین نشسته بود تنها نمک زخم دخترک میشد..
بلاخره بعد از ساعتی دکتر از اتاق اومد بیرون همراهش چانمی هم ..
میون‌شی تند بدون توجه به آن ها گفت : حالش چطوره خوبه ؟
دکتر : مسکن قوی بهش دادم تا وقتی سرمش تموم نشه بیدار نمیشه
چانمی اخم کرد و هانگول با پوسخند به میون‌شی نگاه میکرد
میون‌شی : چرا اینجوری شد یهویی ..
دکتر : بر اسر تب ای که داشت .. و دارو هایش را نخورد بود .. سردرد گرفت
میون‌شی کله امروز را در سرش گذراند .. ٫ پس یعنی تب داشت من احمق چطور متوجش نشدم .. ٫ ریشه افکارش را کنار زد دکتر احترام گذاشت و رفت .. میون‌شی تند سمت اتاق رفت ولی چانمی جلویش ایستاد و با اخم گفت : بخاطر تو پسرم تو این حاله
میون‌شی آروم گفت : من که کاری نکردم
هانگول خندید و دست روی کمر گذاشت : دختره دیونه تو توی این خون جایی نداری .. امشبم برای ادب شدن باید بری تو راه رو بخوابی
میون‌شی تند و با بغض گفت ؛ جیمین .. حالش خوب نیست کجا برم
چانمی ؛ به جهنم هرگوری میخواهی برو .. نمیزارم امشب پیش پسرم باشی ..

میون‌شی با بغض نگاهش کرد چانمی تند وارد اتاق شد و در را هم بست هانگول خندید و با کفش های پاشنه بلندش رفت .. دخترک ماند و راه روی که باید در آن شب را صبح میکرد ولی از همه مهم تر جیمین بود که حالا نیاز به مراقبت داشت


بچه ها نویسنده خفن شما واقعا مریضه 😥
دیدگاه ها (۴)

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۲صدای دل شکستهنوای سکوتی ست که اگر...

( عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۳جیمین دستش میون‌شی را پایین آور...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۰مین جی سیگار سوخته در دستش را کنا...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۹حوله را دور سینه و خودش پیچاند بد...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۱ (。☬⁠。⁠)⁩این ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط