با تو می خواستم

بـا تو می خواستم
به جاهای دوری سفر کنم
به شهرهایی که نرفته ام
به دریاهایی نپیموده ام
به دشت هایی که ندیده ام
ولی حالا
در اتاقم نشسته ام و شعر می نویسم
و آنقدر سنگین شده ام
که هیچ قطاری نمی تواند
اندوهـم را جابجا کند .......

#مهدی_باجلان
دیدگاه ها (۶)

جاده زندگی من!به ڪجا میبریم؟لحظه ای صبر ڪه اندک نظری هست مرا...

به تو ڪھ میرسم مکث میڪنـمانگار در زیبایی اتچیزی را جا گذاشتہ...

چھ تـــــاریڪ است جـــــهاننڪند پروانہ اے هستـــــمدرون پیــ...

درد پشت ِ درد ...خستہ ایم و غمگیـــن تا مغز استخوان.ڪاش غـــ...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط