اربابمن

#ارباب-من
part : ۲۴

ات که از خجالت لپاش سرخ شد بود به اتاقش رفت که.....
لباساش رو عوض کنه
اون یه لباس خیلی ساده پوشید
و رفت پایین ، دید که کوک داره میره بیرون
تعجب زده به سمت کوک رفت و ازش پرسید :

ات : کجا داری میری ؟؟ ( با لحن تعجب زده )
کوک : دارم میرم کار دارم

ات : باش

کوک کت خودش رو برداشت و قبل اینکه بره انگار یچیزی کم بود ؟

برگشت و سمت ات و گونه ات رو بوسید
جوری قرمز شده بودی
که انگار دفعه اولته

کوک : خداحافظ
ات : .... خد...خداحافظ
و در رو بستی
به سمت مبل رفتی و نشستی
دیگه از دیروز به بعد خدمتکار این خونه نبودی

یجورایی خانم خونه شده بودی و دیگه لازم نبود
کاری انجام بدی
البته از اون بوسه دیشبی که روی لبت کاشته بود
معلوم بود که یه حسی بهت داره
تصمیم گرفتی که امشب
امتحان کنی ببینی دوست داره یا نه

پس تصمیم گرفتی تمام شام هارو خودت درست کنی و با غذا های مورد علاقش سوپرایزش کنی

پس به سمت اشپز خونه رفتی
و دست به کار شدی که یهو یکی دستی گذاشت به روی شونت
اولش فکر کردی کوکه

ولی وقتی که چرخیدی به سمت عقب
نظرت عوض شد ... اون ، اون .......


نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak