دلم آغاز میخواهد در این شب پرسه ی آخر

دلم آغاز میخواهد در این شب پرسه ی آخر
جنونم از درونم گفته ها دارد
نگاهم گوشه ای از آبی ِ دل باز می‌خواهد..

تنم سرد است درون گودی ِ چشمم جهان خون است
جنونی جز جنون عشق با من نیست
زبان عاجز من سوره ی اعجاز می‌خواهد

تو بیرون میکنی غم را
قفس بشکن پَرم پرواز می‌خواهد
لبم ساقی غزل پرداز می‌خواهد
دلم در این سکوت ِ یخ صدای زخمه شهناز می خواهد

خوب است و عمری خوب میماند
مردی که روی از عشق میگیرد
دنیا اگر بد بود و بد تا کرد
یک مرد عاشق خوب می میرد

دلم دیدار میخواهد در انبوه سیاهی ها
جهانم با جهانت گفته ها دارد
نشانم مانده در چنگ ِ دو راهی ها

جهان تاریک کنار وسعت حالم منم تنها
حضوری از حضور روشنی ها نیست
غرورم گیج و سدرگم در اندوه تباهی ها

تو بیرون میکنی غم را
قفس بشکن پَرم پرواز می‌خواهد
لبم ساقی غزل پرداز می‌خواهد
دلم در این سکوت ِ یخ صدای زخمه شهناز می خواهد

۲۲:۳۷
دیدگاه ها (۶)

جـنونَمـ اَز درونـمـ گفـته هآ دآرد ~ .. .۲۲:۴۴

تنـمـ سَـرد اَست .. درونِ گـودـیِ چـشمـمـ جهـآن خـون اَسـت ~...

هر چیز بجز اسمت از حافظه ام تُف شدتا حال مرا دیدند سیگار تعا...

به بالشت سر ِ خود را فرو کنی تا صبحولی نخوابی و کابوس ها ولت...

فراز مردانی

مریم یوسفی نصیری نژاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط