ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۱۴ فصل ۳ )

خیلی تلخه. نرم موهامو زد پشت گوشم و گفت یه کم بخواب بیحال و تلخ :گفتم دیگه خوابم نمیاد دلسوز و نگران نگام کرد. خيلي بي رحمي بود که از این نوع نگاه ذوق کنم اما داشتم میکردم... این نگراني قشنگ توی چشماش بدجور ضربان قلبمو بالا میبرد و شارژم میکرد. اما نگران بودم با موندنش مریضش کنم بینیمو بالا کشیدم و گفتم برو تو رو هم مریض میکنم. سر به نه تکون داد و اروم و گرم :گفت: از منظره ام راضیم... قلبم ریخت و عمیق زل زدم تو چشماي قشنگش. منم از منظره ام خيلي راضي بودم. وقتي اينجوری نگام میکنه دیگه هیچی از دنیا نمیخوام.. سرشو نرم جلو کشید که چشمامو بستم و تند و مظلوم گفتم جیمین مريض ميشي.. بینیشو نرم به بینیم کشید و زمزمه کرد مهم نیست داشتم آتیش میگرفتم و نفسام تند شده بود. اخه کجای چشماي سرخ و بيني در حال ریزش و حالت سرفه اي و عطسه اي و بيحال و مريض من جذابه عطسه اي و بيحال و مريض من جذابه؟ اروم گفت: سردته؟ لرزون و به زور گفتم نه. جیمین-خوبي؟ اروم سر تکون دادم. دستشو روي کمرم کشید و گرم تو گوشم گفت: دوباره کاری کنم ناراحت ميشي؟ از گرماي نفساش داشتم ذوب میشدم. اخ خداا... گیج از این همه گرما و عطش گفتم دوباره کاري؟ با بي طاقتي بافتش رو اوي مشتش گرفتم و لباشو سمت گردنم برد و نرم پوست گردنم رو با لباش کشید و گفت: بافت رو در بیارم بعداً باز بپوشي؟ نفسم رو سنگین بیرون دادم و چشمامو بستم. اروم گفت: الا... منتظر تاییدم بود. اروم سر بهاره تکون دادم که تند گردنم رو گرفت و لبامو قفل کرد. نفسم از این همه گرما بند اومد. دستامو دور گردن خودش قفل کرد و منو کشید پایین رو زمین و اروم دراز کشید رو زمین که نرم همراهش رفتم لبهاي گرمش بي وقفه لبهامو میبوسید.. غرق خواهش و نیاز پر از گرما و عطش. بین بوسه هاي تندش اروم دستشو برد پشت گردنم و غلت زد و اروم سرمو روي زمین گذاشت.. بي ميل و به زور لبهاي داغشو جدا کرد و کمی ازم فاصله گرفت و تیشرتش رو در آورد با نفس هاي خيلي سنگين به بدنش نگاه کردم.. ولي جلو نيومد. داغ نفسشو بیرون داد و زمزمه کرد: زمین سرده و نرم دستامو دور گردنش انداخت و تو اغوشش بلندم کرد و لبامو نرم بوسید و منو برد سمت اتاقش و نرم روي تختش خوابوند قلبم داشت از جا در میومد. دستشه بد سمت یافته و نرد از تنم درش اورده خودشه کشد
دیدگاه ها (۹)

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۵ فصل ۳ )قلبم داشت از جا در میومد.....

ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۶ فصل ۳ )هیچی نیست. بخواب سرفه شديدي ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۳ فصل ۳ ): گرسنه اي؟ و دستشو گذاشت رو ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۰ فصل ۳ ):کفشام؟ لبخند عميقي زد که هر...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۱ فصل ۳ )لبخند شادي زدم و همونجور دست...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۲۰به موهاش چنگ زدم و اروم گفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط