تنهای تنهایی

تنهای تنهایی:
از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر

دیدم از پنجره خانه هوا طوفانی‌ست
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر

رود اروند خبر داده به کارون که نترس
دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر

مصلحت نیست هوا عطر تو را حفظ کند
شاهدم ابر سیاهیست که باریده به شهر

شاهدم این همه نخل‌اند که ایمان دارند
هیچ کس مثل تو آن روز نجنگیده به شهر

همچنان هستی و می‌جنگی خود می‌دانی
دشمنت دوخته از روی هوس دیده به شهر

مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر
شهر چسبیده به تو، خون پاشیده به شهر
دیدگاه ها (۲)

گاهی اوقات توی زندگی یه شرایطی پیش میاد که بر میگردی نگاه می...

چرخ گردون با دلم به به چه بازی میکندبا من خسته عجب بنده نو...

وقتی می گویم دوستت دارمبه دستانم نگاه نکن!اینکه می گویند..قل...

چه زیباست چشمانی که فقط مال تو باشددر عمق نگاهش تو باشی و فق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط