هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم

بزن نی باز غوغا کن..بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هرسازی برقصانم

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم...
دیدگاه ها (۳۴)

عالم ز برایت آفریدم، گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کر...

عالم ز برایت آفریدم، گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کر...

دکترها می گوینددیدنت برای ناراحتی قلبی ام خوب است بیچاره دکت...

وقتی دلت با خداست،بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند...وقتی تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط