بودا به دهی سفر کرد

بودا به دهی سفر کرد.
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.

کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید!
بودا به کدخدا گفت :
یکی از دستانت را به من بده
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت
آنگاه بودا گفت : حالا کف بزن!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت :
هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟!

بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند ...
انسانم آرزوست


🔴 هر چی آرزوی خوبه مال تو 🔴
دیدگاه ها (۱)

کاش پیدا بشوی … سخت تو را محتاجم

هایپرکار جدید آستون‌مارتین یعنی والکری تاکنون سروصدای زیادی ...

روستای زیبای من#کمالی#بندرگناوه#استان_بوشهر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط