بچه که بودیم ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی می کردیم خوش

بچه که بودیم ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی می کردیم خوشی تنها هدفمان بود
انگارخدا سفت درآغوشمان گرفته بود تنها زمانی ازآغوشش بیرون بودیم وسخت میگذشت که
مشق شبمان ازدوخط به ده خط می رسید
لذت هایمان را با تغییرفصل ها منطبق می کردیم
بزرگتر که شدیم لحظه ها و ثانیه ها و ساعت ها همانقدر بی ارزش شدن که زندگی کردن یادمان رفت دستهایمان بلندتر شدند تا آغوشمان بزرگتر باشد
یادمان رفت آغوش مادر،
عطری نایاب داردکه ریه هایمان راتازه می کند
یادمان رفت روزی میرسد که دستهایمان بهانه ی دستهای پینه بسته مردی رامی گیرند که جوانیش را سختی ها دزدیدند
یادمان رفت خیس شدن زیرباران همان لذت بچگی را دارد
یادمان رفت هیچ چیز وهیچ کس
روزهای رفته را برایمان هدیه نمی آورد
.
.طبیعت برفی اشکورات_رودسر_گیلان
دیدگاه ها (۰)

مجتمع گل يخ در شمشك به سبك خانه ی اسكيموها.اقامتگاه اسکی با...

حضورِ یک نفر در زندگیِ هرآدمی اجباریست...یکی که دردهای آدم ر...

طبیعت زیبای سنگچال _آمل _مازندران.سنگچال در دهستان چلاو قرار...

قلعه رودخان که به قلعه “هزار پله” ، “حسامی” و “سكسار” نیز مع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط