P
P¹¹
ویو تینا
از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم
- آه دوباره جیمین رفت دوش بگیره
از رو تخت بیدار شدم بدون توجه به اینکه تهیونگ کجاست
رفتم بدون در زدن میرم تو وا اینکه خوابه رفتم پایین
- صبح بخیر مامان جونم
مامان: صبح بخیر عروس خانم
- وای مامان ول کن ترو خدا
+ صبح بخیر مادر زن جان
مامان: صبح بخیر داماد عزیزم
برگشتم نگاش کردم با موی خیس داره از پله میاد پایین
- این لباس هارو از کجا آوردی
+ اولا صبح بخیر دوم دیشب که قرار شد خونه شما بمونم کوک برام صبح لباس فرستاده
- خوب حالا صبح بخیر
مامان: خوب اگه این دعوای روز اول زندگی زناشویی تون تموم شد بیاید صبحانه
+ دستتون درد نکنه مامان جون
مامان: نوش جان عزیزم
- مامان پس من چی
+ حسود
- خودتی
مامان:(خنده)
- به چی میخندی
مامان : به شما دوتا
+ یعنی تو واقعا نفهمیدی من توی حمام بودم
- فهمیدم که یکی داره دوش میگیره ولی فکر نمیکردم شما باشی آقای کیم
+ آقای کیم ( پوزخند) من الان شوهرت هستم
- خوب که چی
مامان : عزیزم بهش بگو تهیونگ یا عزیزم یا عشقم
- چی میگی مامان
+ خوب راست میگه
- میشه فقط صبحانه بخوریم باشه
+ (با دهن پر) امروز باید بریم کارای بلیط بگیرم برایی سوئیس
- اولا اون رو قورت بده دوم باید ساعت چند به اونجا بریم
+ باشه بیا قورت دادم تا دو ساعت دیگه من میرم خونه لباس عوض کنم میام دنبالت باهم بریم
- باشه اوکیه
دو ساعت بعد
دوش گرفته بودم لباسم رو پوشیدم و منتظر بودم تا بیاد
جیمین: عروس خانم آقا داماد پایین وایسادن
- عه امده
رفتم پایین
- سلام
+ سلام خوبی
- ممنونم بریم
+ آره بریم اول باید بریم خونه ما بابا کارمون داره
- باشه بریم
رفتیم اونجا
پ،ت : خوب من همه کارای سفرتون رو انجام دادم ساعت ۱۰ شب امشب بلیط هواپیما دارید و روز برگشت هم روز عروسی تون هست
+ پدر واقعا نیازی به این کار نبود
پ،ت: چرا نیاز بود شاید توی این سفر عشق سه سال پیشتون برگرده
- واقعا ممنونم پدر جان
+ خوب تینا جان بریم باید چمدون جمع کنیم هوم
- آره عزیزم
نیم ساعت قبل توی ماشین
+ رسیدیم جوری رفتار کن که انگار با من خوبی باشه نمیخوام پدرم ناراحت کنم
- باشه اوکی
حال
از روی صندلی بلند شد و امد سمت من دستشون گرفت جلوی من
+ بریم عزیزم
- آره بریم
دستشو گرفتم خداحافظی کردیم
رفتیم ساکم رو جمع کردم و خوابیدم
۲ ساعت بعد
از خواب بیدار شدم دوباره ساکم چک کردم که چیزی جا نگذاشته باشم
ویو تهیونگ
بعد که تینا رو گذاشتم خونه رفتم شرکت همه بهم تبریک میگفتن و منم با لبخند بهشون نگاه میکردم رفتم یه سریع کار تو شرکت بود انجام دادم
رفتم خونه ساکم رو جمع کردم و رفتم غذا خوردم چنتا کاری که توی شرکت داشتم آواردم خونه و انجام دادم خیلی هیجان داشتم رفتم خوابیدم
۲ ساعت بعد
از خواب بیدار شدم وسایلم رو چک کردم و لباس عوض کردم قرار بود شام برم خونه تینا
ویو تینا
تا ساعت ۶ کاری نکردم و یا کتاب خواندم یا توی گوشیم بودم که صدای در زدن آمد
- بیا تو
همینجوری که سرم پایین بود تویی گوشیم بودم
روزی: به به خاله عزیزم چطوری( با صدایی بچه)
- خاله عزیزت خوبه
روزی: با آقا تهیونگ خوش میگذره
- وای چی میگی خواهر من
روزی: وای چی میگی خواهر من داری شب باهاش میزی سوئیس بعد اینجوری میگی
- خوب ول کن حالا کی آمدی
روزی : الان آمدیم با جین تهیونگ هم داره میاد قراره مامان اینا با جینی هم بیان از اینجا میرید فرودگاه
- آهان باشه پس من لباسامو عوض کنم میام پایین
روزی رفت بیرون منم لباس پوشیده بودم داشتم آرایش میکردم که در زده شد
- کیه
+ منم عروس خانم
- آه تهیونگ توی بیا تو
امد داخل
+ چیه خوشحال نشدی من امدم
- چرا باید بشم
+ هیچی همین جوری گفتم
نشست روی تخت هی منو اسکن میکرد
- چیه چرا هی نگاه میکنی
+ نمیتونم زنمو نگاه کنم
- نه بابا
+ بعد هم انقدر آرایش نکن
- شما چیکار داری به من
+ اولا من شوهرتم دوم شرت ازدواج مون رو یادت رفته
- نه یادم نرفته
+ پس انقدر آرایش نکن چون مجبور میشم خودم پاکش کنم
بعد از این حرف آرایشم رو کمتر کردم داشتم تینت میزدم که دیدم رفت وایستاد بغل پنچره درش رو باز کرد سیگارش رو از توی جیبش در آورد شروع به کشیدن کرد
- تو سیگار میکشی
+ آره مشکل داری
- آره دارم الان میخوای چیکار کنی هان
امد سمت من اون میومد من میرفتم عقب که خوردم به تخت و افتادم روی تخت اونم چون میخواست منو بگیره روی من خیمه زد منم تپش قلب گرفته بودم
+ چیه ترسیدی
- چرا باید بترسم
+ نمیدونم آخه خیلی سرخ شدی
- آخه مثل بختک روم افتادی گرمه از روم بلند شو
تا اومدم بلند شم دوتا دستامو بالا سرم قفل کرد
ادامه دارد......
ویو تینا
از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم
- آه دوباره جیمین رفت دوش بگیره
از رو تخت بیدار شدم بدون توجه به اینکه تهیونگ کجاست
رفتم بدون در زدن میرم تو وا اینکه خوابه رفتم پایین
- صبح بخیر مامان جونم
مامان: صبح بخیر عروس خانم
- وای مامان ول کن ترو خدا
+ صبح بخیر مادر زن جان
مامان: صبح بخیر داماد عزیزم
برگشتم نگاش کردم با موی خیس داره از پله میاد پایین
- این لباس هارو از کجا آوردی
+ اولا صبح بخیر دوم دیشب که قرار شد خونه شما بمونم کوک برام صبح لباس فرستاده
- خوب حالا صبح بخیر
مامان: خوب اگه این دعوای روز اول زندگی زناشویی تون تموم شد بیاید صبحانه
+ دستتون درد نکنه مامان جون
مامان: نوش جان عزیزم
- مامان پس من چی
+ حسود
- خودتی
مامان:(خنده)
- به چی میخندی
مامان : به شما دوتا
+ یعنی تو واقعا نفهمیدی من توی حمام بودم
- فهمیدم که یکی داره دوش میگیره ولی فکر نمیکردم شما باشی آقای کیم
+ آقای کیم ( پوزخند) من الان شوهرت هستم
- خوب که چی
مامان : عزیزم بهش بگو تهیونگ یا عزیزم یا عشقم
- چی میگی مامان
+ خوب راست میگه
- میشه فقط صبحانه بخوریم باشه
+ (با دهن پر) امروز باید بریم کارای بلیط بگیرم برایی سوئیس
- اولا اون رو قورت بده دوم باید ساعت چند به اونجا بریم
+ باشه بیا قورت دادم تا دو ساعت دیگه من میرم خونه لباس عوض کنم میام دنبالت باهم بریم
- باشه اوکیه
دو ساعت بعد
دوش گرفته بودم لباسم رو پوشیدم و منتظر بودم تا بیاد
جیمین: عروس خانم آقا داماد پایین وایسادن
- عه امده
رفتم پایین
- سلام
+ سلام خوبی
- ممنونم بریم
+ آره بریم اول باید بریم خونه ما بابا کارمون داره
- باشه بریم
رفتیم اونجا
پ،ت : خوب من همه کارای سفرتون رو انجام دادم ساعت ۱۰ شب امشب بلیط هواپیما دارید و روز برگشت هم روز عروسی تون هست
+ پدر واقعا نیازی به این کار نبود
پ،ت: چرا نیاز بود شاید توی این سفر عشق سه سال پیشتون برگرده
- واقعا ممنونم پدر جان
+ خوب تینا جان بریم باید چمدون جمع کنیم هوم
- آره عزیزم
نیم ساعت قبل توی ماشین
+ رسیدیم جوری رفتار کن که انگار با من خوبی باشه نمیخوام پدرم ناراحت کنم
- باشه اوکی
حال
از روی صندلی بلند شد و امد سمت من دستشون گرفت جلوی من
+ بریم عزیزم
- آره بریم
دستشو گرفتم خداحافظی کردیم
رفتیم ساکم رو جمع کردم و خوابیدم
۲ ساعت بعد
از خواب بیدار شدم دوباره ساکم چک کردم که چیزی جا نگذاشته باشم
ویو تهیونگ
بعد که تینا رو گذاشتم خونه رفتم شرکت همه بهم تبریک میگفتن و منم با لبخند بهشون نگاه میکردم رفتم یه سریع کار تو شرکت بود انجام دادم
رفتم خونه ساکم رو جمع کردم و رفتم غذا خوردم چنتا کاری که توی شرکت داشتم آواردم خونه و انجام دادم خیلی هیجان داشتم رفتم خوابیدم
۲ ساعت بعد
از خواب بیدار شدم وسایلم رو چک کردم و لباس عوض کردم قرار بود شام برم خونه تینا
ویو تینا
تا ساعت ۶ کاری نکردم و یا کتاب خواندم یا توی گوشیم بودم که صدای در زدن آمد
- بیا تو
همینجوری که سرم پایین بود تویی گوشیم بودم
روزی: به به خاله عزیزم چطوری( با صدایی بچه)
- خاله عزیزت خوبه
روزی: با آقا تهیونگ خوش میگذره
- وای چی میگی خواهر من
روزی: وای چی میگی خواهر من داری شب باهاش میزی سوئیس بعد اینجوری میگی
- خوب ول کن حالا کی آمدی
روزی : الان آمدیم با جین تهیونگ هم داره میاد قراره مامان اینا با جینی هم بیان از اینجا میرید فرودگاه
- آهان باشه پس من لباسامو عوض کنم میام پایین
روزی رفت بیرون منم لباس پوشیده بودم داشتم آرایش میکردم که در زده شد
- کیه
+ منم عروس خانم
- آه تهیونگ توی بیا تو
امد داخل
+ چیه خوشحال نشدی من امدم
- چرا باید بشم
+ هیچی همین جوری گفتم
نشست روی تخت هی منو اسکن میکرد
- چیه چرا هی نگاه میکنی
+ نمیتونم زنمو نگاه کنم
- نه بابا
+ بعد هم انقدر آرایش نکن
- شما چیکار داری به من
+ اولا من شوهرتم دوم شرت ازدواج مون رو یادت رفته
- نه یادم نرفته
+ پس انقدر آرایش نکن چون مجبور میشم خودم پاکش کنم
بعد از این حرف آرایشم رو کمتر کردم داشتم تینت میزدم که دیدم رفت وایستاد بغل پنچره درش رو باز کرد سیگارش رو از توی جیبش در آورد شروع به کشیدن کرد
- تو سیگار میکشی
+ آره مشکل داری
- آره دارم الان میخوای چیکار کنی هان
امد سمت من اون میومد من میرفتم عقب که خوردم به تخت و افتادم روی تخت اونم چون میخواست منو بگیره روی من خیمه زد منم تپش قلب گرفته بودم
+ چیه ترسیدی
- چرا باید بترسم
+ نمیدونم آخه خیلی سرخ شدی
- آخه مثل بختک روم افتادی گرمه از روم بلند شو
تا اومدم بلند شم دوتا دستامو بالا سرم قفل کرد
ادامه دارد......
- ۲۶.۸k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط