Roman ⁶
*ویلیام*
نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که یک خانم جلوم وایستاد. هانای عوضی.
هانا: چی کار میکنی ویلیام ؟
ویلیام: به تو مربوط نیست هانا گمشو.
هانا: ناسلامتی نامزدتماا چرا اینجوری میکنی عزیزم؟
هانا کنارم نشست.دستم رو خیلی سفت بغل کرد جوری که سی****نه هاش بیان دستام بود.
هانا: اینجوری از پیشم نمیری عشق من!😚
خشم ، انقدر عصبی شدم که اونو محکم به زمین پرتاب کردم.با لحن تند و سردی گفتم.
ویلیام: هانا مادر و پرامون مارو برای منافع خودشون نامزد دادن و من زره ای بهت علاقه ندارم پس بهتره بس کنی. حدت رو بدون.
از اینکه میدیدم از درد داره به خودش میپیجه لذت میبردم اما اگه ادامه میدادم این هرزه میرفت به اون ننه اش که از خودشم افراطی تره رو خبر میکرد.
ویلیام: بهتره بلند شب تا دوباره نکوبوندمت به زمین.
هانا: ب-ب-باشه بب-ببخشید وـولی-------
با صدای خیلی بلند داد زدم: چند بار بهت بگم بهم نگو ویلیاامممچ.
هانا: چ-چشم ار-ارباـب😭
از اتاق زدم بیرون که گوشیم زنگ خورد.
ویلیام: الو؟
∆: اقا
........
نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که یک خانم جلوم وایستاد. هانای عوضی.
هانا: چی کار میکنی ویلیام ؟
ویلیام: به تو مربوط نیست هانا گمشو.
هانا: ناسلامتی نامزدتماا چرا اینجوری میکنی عزیزم؟
هانا کنارم نشست.دستم رو خیلی سفت بغل کرد جوری که سی****نه هاش بیان دستام بود.
هانا: اینجوری از پیشم نمیری عشق من!😚
خشم ، انقدر عصبی شدم که اونو محکم به زمین پرتاب کردم.با لحن تند و سردی گفتم.
ویلیام: هانا مادر و پرامون مارو برای منافع خودشون نامزد دادن و من زره ای بهت علاقه ندارم پس بهتره بس کنی. حدت رو بدون.
از اینکه میدیدم از درد داره به خودش میپیجه لذت میبردم اما اگه ادامه میدادم این هرزه میرفت به اون ننه اش که از خودشم افراطی تره رو خبر میکرد.
ویلیام: بهتره بلند شب تا دوباره نکوبوندمت به زمین.
هانا: ب-ب-باشه بب-ببخشید وـولی-------
با صدای خیلی بلند داد زدم: چند بار بهت بگم بهم نگو ویلیاامممچ.
هانا: چ-چشم ار-ارباـب😭
از اتاق زدم بیرون که گوشیم زنگ خورد.
ویلیام: الو؟
∆: اقا
........
- ۳.۶k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط