فیک کوک

فیک کوک
عشق تدریجی
پارت5 /اگه اشتباه نکنم

داشتم میرفتم تو کلاس که دستی روی شونم قرار گرفت
و گفت: هلوووو دارلینگمم
درسته اون جیمین بود اون دست راستم بود و هکر اکیپ
گفتم :عهههه......جیمین.... چلقوز ترسیدم نمیتونستی مثل انسان بیای سلام علیک کنی
گفت:سلام علیک
گفتم :سلام علیک و رحمت الله
گفت: باشع بابا اصلا کم نیار بدو بریم الان استاد میاد
و رفتیم داخل کلاس نشستیم تا استاد بیاد حدود10 مین بعد استاد اومد
امروز میرفتیم تمرین تیر اندازی با کلت
داشتیم از تو سالن اصلی رد میشدیم سمت اتاق
که دست جیمین رو کشیدم کنار خودم و تو گوشش گفتم:تابلو نکنی که بلدی اینارو ها مثل همیشه چلاق بازی دربیار باشه
گفت:باشه تابلو نمیکنم ولی مگه من چلاقم؟؟
گفتم. من که نمیدونم
یکم وایستاد خنده تو گلویی کردم و گفتم . بیا بریم استاد شک نکنه
دستشو کشیدم سمت اتاق و رفتیم اولین نفر نوبت من بود
رفتم و مسلح کردن و تیر اندازی رو یادم دادن البته من که یاد داشتم والی باید یکم منگل بازی درمیاوردم تا شک نکنن
بعد اینکه تیر رو 5 بار زدم استاد برگشت به من گفت:..............
دیدگاه ها (۰)

گفت . کارت عالی بود ولی.......خدا میدونه تو چه وعضی بودم هم ...

فیک کوکعشق تدریجیپارت6پشت سرم رو نگا کردم پدرصگ یونا بود گفت...

Hiiiiiiiiiiiiدارلینگزاومدم یچی بگم برم من طی هفته ی گذشته مس...

#چرا_ما1کلارا:دخترا آماده اید؟هایلی:من امادم بریماریکا:منم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط