قلبم برای تو
قلبم برای تو:)
.
.
.
.
.
.
نفس عمیقی کشید...ولی به سرفه افتاد!با هر سرفه اش خون روی دستش میریخت
اون داشت توی غم دوری عزیز ترین کسش میسوخت...نمیشه گفت بدون اون نفس نمیکشد اما زندگی و نفس کشیدن براش طاقت فرسا بود...
•فلش بک به سه ماه قبل•
_کوکیییییی گشنمههههه*کیوت*
+قندکم یکم صبر کن الان غذا آماده میشه
_کوکیییی بدو دیگهههه. +از کی تاحالا قند شیرین من انقدر عجول شده؟
_عجول نشدمممم گشنمهههه*اخم کیوت*
+باشه کیوت کوشولو *لبخند*
•غذا رو گذاشت رو میز یه تیکه گوشت رو گذاشت تو دهن پسرکش ته با کیوت ترین شکل ممکن غذا رو می جوید و کوک با لذت به قند شیرینش نگاه میکرد...•
.
.
.
.
.
.
نفس عمیقی کشید...ولی به سرفه افتاد!با هر سرفه اش خون روی دستش میریخت
اون داشت توی غم دوری عزیز ترین کسش میسوخت...نمیشه گفت بدون اون نفس نمیکشد اما زندگی و نفس کشیدن براش طاقت فرسا بود...
•فلش بک به سه ماه قبل•
_کوکیییییی گشنمههههه*کیوت*
+قندکم یکم صبر کن الان غذا آماده میشه
_کوکیییی بدو دیگهههه. +از کی تاحالا قند شیرین من انقدر عجول شده؟
_عجول نشدمممم گشنمهههه*اخم کیوت*
+باشه کیوت کوشولو *لبخند*
•غذا رو گذاشت رو میز یه تیکه گوشت رو گذاشت تو دهن پسرکش ته با کیوت ترین شکل ممکن غذا رو می جوید و کوک با لذت به قند شیرینش نگاه میکرد...•
- ۲.۵k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط