چند روز پیش وقتی داشتم سال را از خانه بیرون میکردم یاد
چند روز پیش وقتی داشتم سال 94 را از خانه بیرون میکردم یادم افتاد که وقتی می آمد چه شوقی داشتم . من به همه و همه به من آمدنش را تبریک می گفتند !
چقدر برایش پروبال زدم . چقدر برایش برنامه چیدم . چه خوشه ها که از خرمنش نچیدم . هدفهایم را روی صفحاتش نوشتم و آرزوهایم را به بالهایش گره زدم .
حالا داشت میرفت ..... سال 94
برگشت، نگاهی به من کرد، با لبخندی مهربانانه . انگار که از من هیچ بدی ندیده باشد !
گفت: این من نیستم که میروم . تویی که از ایستگاه من عبور کرده ای ! مراقب باش کجا میروی ! معلوم نیست که چند ایستگاه دیگر مهلت داری !
فقط، کاری کن که خودت از انجامش شرمسار نباشی .
.
.
.
.
.
دستی تکان داد و ... من رفتم !
چقدر برایش پروبال زدم . چقدر برایش برنامه چیدم . چه خوشه ها که از خرمنش نچیدم . هدفهایم را روی صفحاتش نوشتم و آرزوهایم را به بالهایش گره زدم .
حالا داشت میرفت ..... سال 94
برگشت، نگاهی به من کرد، با لبخندی مهربانانه . انگار که از من هیچ بدی ندیده باشد !
گفت: این من نیستم که میروم . تویی که از ایستگاه من عبور کرده ای ! مراقب باش کجا میروی ! معلوم نیست که چند ایستگاه دیگر مهلت داری !
فقط، کاری کن که خودت از انجامش شرمسار نباشی .
.
.
.
.
.
دستی تکان داد و ... من رفتم !
- ۲۳۱
- ۰۶ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط