Part last
Part last
سه پارتی بنگ چان
چشمانم را باز میکنم و در اتاقی زیبا هستم اتاقی که قبلا مال من بود به احتمال زیاد حال برای معشوقه اش است
در را باز میکند و من با شتاب به عقب میروم
_بهت خون تزریق کردن غذا بخور حالت خوب نیست
با ترس کمی به جلو می ایم
_ازم نترس کاریت ندارم
+میشه یکم سیر بخو... نه ولش کن
و او پوزخند میزند و با چیزی بینی اش را می پوشاند و وقتی بشکن میزند خدمتکار برایم سیر میاورد
+اما تو... یعنی شما...
_تا سیر نخوردی بگم... دوستت دارم شکلاتم
و بعد لب هایم را با عشق می بوسد و بدنم را لطیف لمس میکند
_ببخش که دیگه دختر نیس...
+تا سیر نخوردم
و اینبار من او را می بوسم محکم و با عشق
_ببخش که زودتر نگفتم
+عاشقتم دلم برای خودت تنگ شده بود چانییی
و اون قطره کوچک اشکش را کنار میزند
_منم شکلاتم منم
+چطور یادت اومد؟
_(پوزخند) دستت وفتی خواب بودی دستت و گرفتم و یدفه ای پنیک کردم انگار فقط زمان نیاز بود
+زمان؟ بدنم و دیدی
_ببخش(بغض)
و من گلویش را میبوسم
+قناری من بغض نکن!
_چشم کبوتر من
و بعد به گردنم نگاه میکند و سری به جای دیگری نگاه میکند و اب دهنش را قورت میدهد
+اجازه داری!
و او با چهره ای حیرت اور به من خیره میشود
+فقط بیهوش نشم
_چشم شکلاتم
پایان...
سه پارتی بنگ چان
چشمانم را باز میکنم و در اتاقی زیبا هستم اتاقی که قبلا مال من بود به احتمال زیاد حال برای معشوقه اش است
در را باز میکند و من با شتاب به عقب میروم
_بهت خون تزریق کردن غذا بخور حالت خوب نیست
با ترس کمی به جلو می ایم
_ازم نترس کاریت ندارم
+میشه یکم سیر بخو... نه ولش کن
و او پوزخند میزند و با چیزی بینی اش را می پوشاند و وقتی بشکن میزند خدمتکار برایم سیر میاورد
+اما تو... یعنی شما...
_تا سیر نخوردی بگم... دوستت دارم شکلاتم
و بعد لب هایم را با عشق می بوسد و بدنم را لطیف لمس میکند
_ببخش که دیگه دختر نیس...
+تا سیر نخوردم
و اینبار من او را می بوسم محکم و با عشق
_ببخش که زودتر نگفتم
+عاشقتم دلم برای خودت تنگ شده بود چانییی
و اون قطره کوچک اشکش را کنار میزند
_منم شکلاتم منم
+چطور یادت اومد؟
_(پوزخند) دستت وفتی خواب بودی دستت و گرفتم و یدفه ای پنیک کردم انگار فقط زمان نیاز بود
+زمان؟ بدنم و دیدی
_ببخش(بغض)
و من گلویش را میبوسم
+قناری من بغض نکن!
_چشم کبوتر من
و بعد به گردنم نگاه میکند و سری به جای دیگری نگاه میکند و اب دهنش را قورت میدهد
+اجازه داری!
و او با چهره ای حیرت اور به من خیره میشود
+فقط بیهوش نشم
_چشم شکلاتم
پایان...
- ۲.۶k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط