بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد
چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا
چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد
نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین
به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد
از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری
باز با این دل آزرده کنار آمده باشد
یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر
شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد
شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند
روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
دیدگاه ها (۶)

جادهخودت را می بردباران رد پایت راباد عطرت رازمان یادت را......

من که ترک عشق کردم پس چرا دیوانه ام این چنین هرگز نبودم گویی...

وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی، چرا باید ل...

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط