صبح که می شود

صبح که می شود
گنجشک ها بی قرارند
گویی خورشید بازهم به وقت
چشمهاےتوطلوع می کند
کافیست لبخند بزنی
کافیست چشمهایت گشوده شوند
دیدگاه ها (۱)

با نگاهت عاشقم کردی، دلم دیوانه شد خنده بر لب شاعرم کردی دلم...

نمیدانم نهان از من چه نیکی کرده ای با دل که چون غافل شوم از ...

بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر! بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد...

هر چه کنم نمی شود تا بروی تو از دلم از تو فرار می کنم، باز ت...

کافیست صبح که چشمانت را باز میکنی لبخندی بزنی... صبح که جای ...

صبح یعنی زندگی، یعنی عشقآنگاه که تو در سرزمینی دیگر خورشید چ...

چقدر صبح زیباست ...گویی خدا فرصتی دوباره برای زندگی ...عشق ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط