چشمام به شدت سیاهی میرفت ضربه شدیدی بود و سوت کر کنندهای ...
/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/
ᴾᵃʳᵗ ⁸
.
.
چشمام به شدت سیاهی میرفت ، ضربه شدیدی بود ، و سوتِ کر کنندهای توی گوشام پخش شد . اما نمیتونستم به این باخت تن بدم ، صدایِ جیسونگ رو شنیدم که شمارش رو شروع کرد
جیسونگ : ده.. نه...
چشمام رو باز کردم و تار میدیدمش که پشت بهم وایساده و داره با دستاش ور میره
جیسونگ : هشت...
چشمام رو محکم بهم زدم و با پاهام به پاهاش لگد محکمی زدم که رویِ زمین پخش شد ، ضربه دیگه ای شدید تر با پام به سرش زدم و بلند شدم و با مشت محکمی توی قفسه سینش روی دلش نشستم و درحالی که مشتم رو به سمت سرش میبردم گفتم
ملودی : راستش خودمم باور کردم
و بعد از زدن ضربه به سرش ادامه دادم
ملودی : که دختر خوبی شدم
و بعد یه مشت محکم دیگه توی سینش خوابوندم ، داشتم دستم رو برای مشت بعدی اماده میکردم که با تکون خوردنش تعادلم رو از دست دادم و اون روی من نشست و درحالی که تموم وزنش رو روم ننداخته بود با درد گفت
کوک : اشکال نداره
و اینبار با برخورد چیز محکمی توی سرم دیگه هیچ چیز نفهمیدم
_______
چشمام رو باز کردم ، اما توی رینگ یا اتاق خودم نبودم ، سرم رو چرخوندم ولی کسی رو ندیدم ، با احتیاط بلند شدم که گوشام سوت بدی کشید ، دستام رو روی گوشام گذاشتم و فشار دادم که با دست کسی روی شونم سریع خودم رو عقب کشیدم
جیسونگ بود ، با دیدنش نفس عمیقی کشیدم
جیسونگ : بیدار شدی
نگاهی بهش انداختم ، چیزی توی صورتش فرق میکرد
ملودی : چیشده؟
جیسونگ : تو چیزی از دیشب یادت نیست؟
مگه میشد یادم بره ، مشت اون عوضی طوری بود که بیهوشم کرد
ملودی : یادمه ، با مسابقه VIP ها چیکار کردی؟
جیسونگ : خودم داوری کردم ، همه چیز درست پیش رفت اما این اصلا مهم نیست
از روی تخت بلند شدم و کفش هام رو که جفت شده بود دیدم
ملودی : خبرت حداقل باند دور دستام رو باز میکردی
اخمی کرد اما بهش توجهی نکردم ، کفشام رو پوشیدم و در همون حال بهش گفتم
ملودی : ما کجاییم
جیسونگ : تو اتاق من
ملودی : مگه اتاق خودم نبود که اوردیم اینجا
جیسونگ : قفلش کرده بودی بهمم نگفته بودی کلید کجاست ، بهوش هم نیومدی پس اوردمت اینجا حالا بگو با اون مرتیکه ای که از دیشب نخوابیده و از جلوی در جم نخورده چیکار کنم
انقدر تند حرف زد که شک کردم خودش فهمیده چی گفته یا نه ، درسته ، خودم داشتم از نگرانی میمردم ، و میترسیدم ، طوری که زانوهام به زور نگهم داشته بود . اما نمیتونستم اینو نشون بدم ، نه جلوی جیسونگ ، نه جلوی کسی که الان قطعا فکر میکنه که از من برتره . پشتم رو بهش کردم و باند های دراورده از دستم که خونی بود رو تو سطل کنار اتاقش پرت کردم
ملودی : نگرانش نباش.. خودم یکاریش میکنم
و در اتاق رو باز کردم . درست جلوی در به نرده ها تکیه داده بود ، ناخودآگاه از دیدنش اخمی کردم و به سمت اتاقم راه افتادم
ملودی : مثل بز بهم زل نزن
صدای قدماش رو پشتم میشنیدم ، کلید اتاق رو از جیب پشتی شلوارم دراوردم و درو باز کردم و به سمتش برگشتم
ملودی : چی از من میخوای
و قبل از اینکه بخواد دوباره چرتو پرت تحویلم بده جملهم رو ویرایش کردم
ملودی : صبر کن ، 'درست' بهم بگو چی میخوای
کوک : تو الان برای منی ، این منم که باید سوال بپرسم ، و سوالم اینه که چرا وسایلت رو جمع نمیکنی
ᴾᵃʳᵗ ⁸
.
.
چشمام به شدت سیاهی میرفت ، ضربه شدیدی بود ، و سوتِ کر کنندهای توی گوشام پخش شد . اما نمیتونستم به این باخت تن بدم ، صدایِ جیسونگ رو شنیدم که شمارش رو شروع کرد
جیسونگ : ده.. نه...
چشمام رو باز کردم و تار میدیدمش که پشت بهم وایساده و داره با دستاش ور میره
جیسونگ : هشت...
چشمام رو محکم بهم زدم و با پاهام به پاهاش لگد محکمی زدم که رویِ زمین پخش شد ، ضربه دیگه ای شدید تر با پام به سرش زدم و بلند شدم و با مشت محکمی توی قفسه سینش روی دلش نشستم و درحالی که مشتم رو به سمت سرش میبردم گفتم
ملودی : راستش خودمم باور کردم
و بعد از زدن ضربه به سرش ادامه دادم
ملودی : که دختر خوبی شدم
و بعد یه مشت محکم دیگه توی سینش خوابوندم ، داشتم دستم رو برای مشت بعدی اماده میکردم که با تکون خوردنش تعادلم رو از دست دادم و اون روی من نشست و درحالی که تموم وزنش رو روم ننداخته بود با درد گفت
کوک : اشکال نداره
و اینبار با برخورد چیز محکمی توی سرم دیگه هیچ چیز نفهمیدم
_______
چشمام رو باز کردم ، اما توی رینگ یا اتاق خودم نبودم ، سرم رو چرخوندم ولی کسی رو ندیدم ، با احتیاط بلند شدم که گوشام سوت بدی کشید ، دستام رو روی گوشام گذاشتم و فشار دادم که با دست کسی روی شونم سریع خودم رو عقب کشیدم
جیسونگ بود ، با دیدنش نفس عمیقی کشیدم
جیسونگ : بیدار شدی
نگاهی بهش انداختم ، چیزی توی صورتش فرق میکرد
ملودی : چیشده؟
جیسونگ : تو چیزی از دیشب یادت نیست؟
مگه میشد یادم بره ، مشت اون عوضی طوری بود که بیهوشم کرد
ملودی : یادمه ، با مسابقه VIP ها چیکار کردی؟
جیسونگ : خودم داوری کردم ، همه چیز درست پیش رفت اما این اصلا مهم نیست
از روی تخت بلند شدم و کفش هام رو که جفت شده بود دیدم
ملودی : خبرت حداقل باند دور دستام رو باز میکردی
اخمی کرد اما بهش توجهی نکردم ، کفشام رو پوشیدم و در همون حال بهش گفتم
ملودی : ما کجاییم
جیسونگ : تو اتاق من
ملودی : مگه اتاق خودم نبود که اوردیم اینجا
جیسونگ : قفلش کرده بودی بهمم نگفته بودی کلید کجاست ، بهوش هم نیومدی پس اوردمت اینجا حالا بگو با اون مرتیکه ای که از دیشب نخوابیده و از جلوی در جم نخورده چیکار کنم
انقدر تند حرف زد که شک کردم خودش فهمیده چی گفته یا نه ، درسته ، خودم داشتم از نگرانی میمردم ، و میترسیدم ، طوری که زانوهام به زور نگهم داشته بود . اما نمیتونستم اینو نشون بدم ، نه جلوی جیسونگ ، نه جلوی کسی که الان قطعا فکر میکنه که از من برتره . پشتم رو بهش کردم و باند های دراورده از دستم که خونی بود رو تو سطل کنار اتاقش پرت کردم
ملودی : نگرانش نباش.. خودم یکاریش میکنم
و در اتاق رو باز کردم . درست جلوی در به نرده ها تکیه داده بود ، ناخودآگاه از دیدنش اخمی کردم و به سمت اتاقم راه افتادم
ملودی : مثل بز بهم زل نزن
صدای قدماش رو پشتم میشنیدم ، کلید اتاق رو از جیب پشتی شلوارم دراوردم و درو باز کردم و به سمتش برگشتم
ملودی : چی از من میخوای
و قبل از اینکه بخواد دوباره چرتو پرت تحویلم بده جملهم رو ویرایش کردم
ملودی : صبر کن ، 'درست' بهم بگو چی میخوای
کوک : تو الان برای منی ، این منم که باید سوال بپرسم ، و سوالم اینه که چرا وسایلت رو جمع نمیکنی
- ۶.۶k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط