عشق چیز خوبیه پارت
عشق چیز خوبیه پارت ۱۱
که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من گرفت
کوک : اون تفنگ رو بیار پایین وگرنه بدبختت میکنم
پدر لوسیفر : تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
کوک : من اونو کشتم ات کاری نکردهههه
ات : کوک همه چی تقصیر منه ( فیلم هندی شد 😂😂)
کوک : نه من کشتمش منو بکش
که یهو صدای تیر اومد نگاه کردم دیدم به شکم کوک تیر زده تا خواستم برم پیش کوک احساس درد شدیدی توی شکمم کردم دیدم تیر خوردم
ات : کوک کوک خدا منو لعنت کنه همه چی تقصیر منهههه کوک بلند شووو اگه تو بمیری من چیکار کنممم
داشتم گریه میکردم که یهو چشمام جلوش سیاه شد و بیهوش شدم
ویو چند ساعت بعد
چشمام رو باز کردم که دیدم توی بیمارستانم بادیگارد رو صدا زدم
ات : کوک چی شد کوک کجاستتتت
بادیگارد : خانم حال رییس خوبه
ات : خداروشکر باید برم پیشش
تا خواستم بلند شدم درد شدیدی رو حس کردم
بادیگارد : خانم شما تازه عمل شدید نمیتونید از تخت بلند شدید باید استراحت کنید
ات : ولی کوک .... باشه
ویو صبح روز فردا
از خواب بلند شدم به بادیگارد گفتم
ات : بگو دکترم بیاد
دکتر : بله خانم
ات : ببخشید من کی میتونم مرخص شم ؟
دکتر : میتونید امروز مرخص شید
ات : باشه پس من میخوام مرخص شم دکتر : باشه
بعد از مرخص شدن رفتم پیش کوک
ات : کوک خوبی ؟
کوک : خوبم تو خوبی ؟
ات : اره
کوک : خیلی نگران شدم وقتی داشتم بیهوش میشدم دیدم تو تیر خوردی
ات : اره ولی الان حالم خوبه
کوک : من اون مرتیکه اشغال رو میکشم
کوک : بادیگارد
بادیگارد : بله اقا
کوک : دنبال پدر لوسیفر بگرد
بادیگارد : فهمیدم قربان
کوک : مرتیکه اشغال گرفت به عشقم اسیب رسوند دارم براش
ات : تو هم تیر خوردی
ادامه دارد
که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من گرفت
کوک : اون تفنگ رو بیار پایین وگرنه بدبختت میکنم
پدر لوسیفر : تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
کوک : من اونو کشتم ات کاری نکردهههه
ات : کوک همه چی تقصیر منه ( فیلم هندی شد 😂😂)
کوک : نه من کشتمش منو بکش
که یهو صدای تیر اومد نگاه کردم دیدم به شکم کوک تیر زده تا خواستم برم پیش کوک احساس درد شدیدی توی شکمم کردم دیدم تیر خوردم
ات : کوک کوک خدا منو لعنت کنه همه چی تقصیر منهههه کوک بلند شووو اگه تو بمیری من چیکار کنممم
داشتم گریه میکردم که یهو چشمام جلوش سیاه شد و بیهوش شدم
ویو چند ساعت بعد
چشمام رو باز کردم که دیدم توی بیمارستانم بادیگارد رو صدا زدم
ات : کوک چی شد کوک کجاستتتت
بادیگارد : خانم حال رییس خوبه
ات : خداروشکر باید برم پیشش
تا خواستم بلند شدم درد شدیدی رو حس کردم
بادیگارد : خانم شما تازه عمل شدید نمیتونید از تخت بلند شدید باید استراحت کنید
ات : ولی کوک .... باشه
ویو صبح روز فردا
از خواب بلند شدم به بادیگارد گفتم
ات : بگو دکترم بیاد
دکتر : بله خانم
ات : ببخشید من کی میتونم مرخص شم ؟
دکتر : میتونید امروز مرخص شید
ات : باشه پس من میخوام مرخص شم دکتر : باشه
بعد از مرخص شدن رفتم پیش کوک
ات : کوک خوبی ؟
کوک : خوبم تو خوبی ؟
ات : اره
کوک : خیلی نگران شدم وقتی داشتم بیهوش میشدم دیدم تو تیر خوردی
ات : اره ولی الان حالم خوبه
کوک : من اون مرتیکه اشغال رو میکشم
کوک : بادیگارد
بادیگارد : بله اقا
کوک : دنبال پدر لوسیفر بگرد
بادیگارد : فهمیدم قربان
کوک : مرتیکه اشغال گرفت به عشقم اسیب رسوند دارم براش
ات : تو هم تیر خوردی
ادامه دارد
- ۳۸.۲k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط