Life goes on with pain. P32
جونگ کوک در رو قفل کرد و به سمت دلینا رفت تا کارش رو شروع کنه اما از شدت مستی تلو تلو میخورد …
دلینا گفت :من نامزدتم ولی تو بهم قول دادی تا وقتی که خودم نخوام بهم دست نمیزنی
کوک:خب….که چی؟؟ (مست)
دلینا:والان من نمیخوام که تو بهم دست بزنی….
کوک:ولی من تحریک شدم اونم خیلییی زیاد(مست)
دلینا:تقصیر لیاس من خودم دیدم که توی جام شرابت یه چیزی ریخت ….الانم برو دوش آب سرد بگیر…
کوک:نمیخوا…..
و پخش زمین شد ؛خوابش برد و بیهوش شده بود از شدت مستی،،
دلینا خوشحال شد که نیازی نبود نقشه اش رو عملی کنه ..پس با دقت و درایت آرام جونگ کوک رو روی تخت گذاشت و از اتاق خارج شد
دلینا گفت :من نامزدتم ولی تو بهم قول دادی تا وقتی که خودم نخوام بهم دست نمیزنی
کوک:خب….که چی؟؟ (مست)
دلینا:والان من نمیخوام که تو بهم دست بزنی….
کوک:ولی من تحریک شدم اونم خیلییی زیاد(مست)
دلینا:تقصیر لیاس من خودم دیدم که توی جام شرابت یه چیزی ریخت ….الانم برو دوش آب سرد بگیر…
کوک:نمیخوا…..
و پخش زمین شد ؛خوابش برد و بیهوش شده بود از شدت مستی،،
دلینا خوشحال شد که نیازی نبود نقشه اش رو عملی کنه ..پس با دقت و درایت آرام جونگ کوک رو روی تخت گذاشت و از اتاق خارج شد
- ۳.۳k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط