ادامه پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی
ادامه پارت شستویکم رمان مرگ وزندگی:
+من دیگه طاقتشوندارم
_چشمام چهارتاشدیاخدااین چه چرت وپرتی میگه نکنه....
+ازحالت چشمام فهمیدچی فک کردم خندیدالبته اون که ماهمیشه درخدمتیم ولی میخوام زودترعروسی کنیم
_نفسموباخیال راحت بیرون دادم خدایاشکرت من به خیرگذشت همه چی به کنارمن حموم نرفته بودم😑 😑 😐
_مثلا
+ماهه دیگه
_باتعجب وصدایه بلندمـــــــــاه دیــــــگه
+اهوم وپاشدومنوبه دنبال خودش کشیدپاشوبریم بامامان بابات صحبت کنیم
_باکشیدن دستش به عقب مانع حرکتش شدم واساببینم مگه دنبالمون کردن چع خبره تویه ماه میخوایم چیکارکنیم ماهیچکاریی هنوزنکردیم تویه ماه نمیشه همه ایناروپشت سرهم وتن تنویه نفسه گفتم
+میرسیم مگه میخوایم چیکارکنیم توبیابریم بقیش بامن
_خودمم بی میل نبودم مخصوصابارویاهایی که امروزساخته بودیم برای همه این لحظه ها ثانیه شماری میکردم پس بدون مخالفت پشت سرش حرکت کردم
نظرفراموش نشه🙃
+من دیگه طاقتشوندارم
_چشمام چهارتاشدیاخدااین چه چرت وپرتی میگه نکنه....
+ازحالت چشمام فهمیدچی فک کردم خندیدالبته اون که ماهمیشه درخدمتیم ولی میخوام زودترعروسی کنیم
_نفسموباخیال راحت بیرون دادم خدایاشکرت من به خیرگذشت همه چی به کنارمن حموم نرفته بودم😑 😑 😐
_مثلا
+ماهه دیگه
_باتعجب وصدایه بلندمـــــــــاه دیــــــگه
+اهوم وپاشدومنوبه دنبال خودش کشیدپاشوبریم بامامان بابات صحبت کنیم
_باکشیدن دستش به عقب مانع حرکتش شدم واساببینم مگه دنبالمون کردن چع خبره تویه ماه میخوایم چیکارکنیم ماهیچکاریی هنوزنکردیم تویه ماه نمیشه همه ایناروپشت سرهم وتن تنویه نفسه گفتم
+میرسیم مگه میخوایم چیکارکنیم توبیابریم بقیش بامن
_خودمم بی میل نبودم مخصوصابارویاهایی که امروزساخته بودیم برای همه این لحظه ها ثانیه شماری میکردم پس بدون مخالفت پشت سرش حرکت کردم
نظرفراموش نشه🙃
- ۱.۲k
- ۲۷ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط