ادامه پارت ششم
*ادامه پارت ششم*
..شما؟"
"مهم نیست فقط بزار بهت بگم که منم مثل تو نفر بعدی بودم"
"...وایسا لطفا به من گوش بده من...من رو گروگان گرفتن و منتظر یه نفر هستم که بیاد نجاتم بده اما خودم هم میخوام تلاش کنم تا فرار کنم...میتونی...میتونی کمکم کنی؟ تو کجا-"
"...من نمیتونم نجاتت بدم اما میتونم کمکت کنم."
"...واقعا؟!...میتونی؟...لطفا،ازت خواهش میکنم بهم کمک کن...تو کجا زندگی میکنی؟"
"...من...من هیچ جایی زندگی نمیکنم."
"...یعنی چی؟!...منظورت رو نمیفهمم."
"...ولش کن،بعدا میفهمی...فقط منتظر نفرات بعدی باش و...نترس و تسلیم نشو."
"...چی؟!...منظورت چیه؟...الو؟الو؟"
تلفن قطع شد.
ا/ت تلفن را سرجایش گذاشت و دوباره روی تشک نشست.
"نترس"،"منتظر نفرات بعدی باش"،"تسلیم نشو" همه اینها مثله تکه های پازل داخل ذهن ا/ت ریخته شده بود و برای کامل کردن این پازل،نجات دادن خودش و کمک به سانزو باید دنبال قطعات بیشتری میگشت و باید هرچه سریع تر این پازل را کامل میکرد زیرا میدانست که زمان زیادی ندارد.
(میدونم خیلی غیره منتظره پارت دادم ولی در هر صورت لذت ببرید😂🩷)
..شما؟"
"مهم نیست فقط بزار بهت بگم که منم مثل تو نفر بعدی بودم"
"...وایسا لطفا به من گوش بده من...من رو گروگان گرفتن و منتظر یه نفر هستم که بیاد نجاتم بده اما خودم هم میخوام تلاش کنم تا فرار کنم...میتونی...میتونی کمکم کنی؟ تو کجا-"
"...من نمیتونم نجاتت بدم اما میتونم کمکت کنم."
"...واقعا؟!...میتونی؟...لطفا،ازت خواهش میکنم بهم کمک کن...تو کجا زندگی میکنی؟"
"...من...من هیچ جایی زندگی نمیکنم."
"...یعنی چی؟!...منظورت رو نمیفهمم."
"...ولش کن،بعدا میفهمی...فقط منتظر نفرات بعدی باش و...نترس و تسلیم نشو."
"...چی؟!...منظورت چیه؟...الو؟الو؟"
تلفن قطع شد.
ا/ت تلفن را سرجایش گذاشت و دوباره روی تشک نشست.
"نترس"،"منتظر نفرات بعدی باش"،"تسلیم نشو" همه اینها مثله تکه های پازل داخل ذهن ا/ت ریخته شده بود و برای کامل کردن این پازل،نجات دادن خودش و کمک به سانزو باید دنبال قطعات بیشتری میگشت و باید هرچه سریع تر این پازل را کامل میکرد زیرا میدانست که زمان زیادی ندارد.
(میدونم خیلی غیره منتظره پارت دادم ولی در هر صورت لذت ببرید😂🩷)
- ۱.۵k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط