چشمانی پراز شراب عاشقی

چشمانی پراز شرابِ عاشقی...
لبهایی به رنگ تمشک ، لبخندی از جنس
گلبرگ های باران خورده
دستهایی از جنس نوازش خدا
صدایی پراز آرامش
و نگاهی از دیار نسیم سحرگاهی
بی گمان
این اشرف
مخلوقات
که خدا گفته تو هستی دلبر ...!
دیدگاه ها (۱)

میدانی جانِ دل ؛همه‌ی ما خواستن‌هایم را دوست داریم ، به آنها...

چشمانم چه بی حیا شده اند این روزهادوست داشتنت را فریاد میزنن...

باید یکی باشد ...یکی که دزدانه نگاهش کنیدزدانه راه رفتنش را ...

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط