بالاخره بعد از این همه وقت

"بالاخره... بعد از این همه وقت"

دوستان عزیزم،
میدونم که خیلی وقته توی کانال، ویس یا داستان جدید نذاشتم. دلیلش رو شاید بعضی از شما بدونید، شاید هم نه... ولی می‌خواستم بگم که در این سکوت، بزرگ‌ترین هدیه‌ام به شما، همین داستان "ات و جیمین" بود؛ داستانی که بی‌قید و شرط، بدون انتظار و با تمام وجودم نوشتم.

این داستان فقط یه درام عاشقانه نبود...
این داستان، تکه‌ای از دلِ من بود. توی هر سطرش، بغض بود، شکست بود، امید بود و بخشش.
و من اون رو رایگان گذاشتم، چون عشق، وفا و اعتماد، رو هیچ‌کس نباید پشت پرده VIP قفل کنه.

حالا حرف دلم رو با شما می‌زنم:
گاهی آدم مدتی رو سکوت می‌کنه... یا نه، شاید "مجبور می‌شه" سکوت کنه.
اما همیشه برمی‌گرده.
برگشتم... با یه داستان، با یه دلِ تازه، و با یه قول:
که همیشه با شما صادق می‌مونم.

اگر این داستان رو دوست داشتید، اگر توی تک‌تک صحنه‌هاش باهم گریستید و دوباره ایستادید...
خوشحال می‌شم نظرتون رو برام بنویسید.
حتی اگر دوست داشتید، اسم شخصیت بعدی داستان رو شما انتخاب کنید.

من اینجام، کنار شما.
همیشه.

عشق و نور 💔✨

---


#بازگشت_بعد_سکوت
#داستان_رایگان
#از_دل_بر_کاغذ
#ویگسون_فام
#حرف_دل
#بی_قید_و_شرط
#ما_همیشه_باهم_یم
دیدگاه ها (۰)

"منو یادت میره؟" پرسیدی.و من دنیایی از معنی را در این پنج کل...

می‌دونی چه زخمی عمیق‌تر از فراموش شدنه؟اینکه بدونی کسی که دو...

عشق مسیر مستقیم نیست یک سال بعد...دست‌هایم را که به هم گره ز...

حلقه ی اعتماد ماه ها گذشت. سئول دیگر برایم شهر نورها و آوازه...

می‌دونم شاید خیلی‌ها به من نگاه می‌کنن و فکر می‌کنن که زندگی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط