تو ترکم کردی
پارت ۱۴
ن. میگم نارا
بله داداش
ن. یه سوال دیگه هم میخوام بپرسم
بفرمایید
ن. چرا قرصای قلبت رو اونموقع که یهزیستی بودی نخوردی که سرطان بگیری
راستش من واقعا میخواستم بمیرم
ن. چی چرا آخه؟
خودتون بودید چیکار میکردید من اونموقع بهزیستی بودم حالم بد بود از همه چی خسته شده بودم وایه چی زندگی میکردم بعد اون همه خود ک....خب هبچی
ن. نه نه نه بگو ادامه حرفتو زود
نه من چیزی نگفتم هیچی
ن. گفتم بگو
چیزی نیست
ن. نارا دلم نمیخواد صدامو ببرم بالا بگو چرا این کارو کردی
راستش خب من خیلی از زندگیم متنفر بودم چند بار خودکشی کردم ولی جواب نداد زنده موندم
ن. چی چرا این کارو کردی چند بار؟
راستش خب چهار بار
ن. چی تو چهار بار خودکشی کردی آخه چرا واسه چی این بلا رو سر خودت اوردی
هق هق هق داداش چراهق درکم هق نمی هق هق کنی شما اون هق همه هق هق سال منو اونجا تنها هق هق هق گذاشتی اون همه هق بلا سرم هق هق اومد چیکار میکردم*گریه شدید*
ن. هی نارا قربونت برم گریه نکن ببخشید آره همش تفصیر منه ببخشید عزیزم منو ببخش که برادر بدی بودم متاسفم*بغض*
خیلی خب اشکال نداره داداش بغض نکن بخشیدمت باشه؟
ن. باشه دورت بگردم بیا بریم
چشم
ن. آفرین عزیزم رایتی الان باید قرصاتو بخوری
چشم الان میرم میخورم
ن. آفرین
(چند دقیقه بعد)
داداش
ن. جانم
من حوصلم سر رفته چیکار کنم
ن. اوم نمیدونم هرچیزی میخوای بگو
خب میشه برم بیرون
ن. خب باشه عزیزم اما ببخشید من سرم شلوغه به یکی از بادیگاردا میگم ببرت هرجا که خواستی هرچی هم خواستی بگیر
چشم داداش مرسی
ن. خواهش میکنم برو آماده شو
چشم
ن. آفرین
ویو نارا:
اخیش بالاخره از خونه میرم بیرون خسته شدم رفتم لباسامو پوشیدم و رفتم پایین
داداش من آماده شدم
ن. وای خواهرم چقدر خوشگل شده
مرسی داداش من دیگه برم
ن. آره راننده جلوی در منتظرته
خب پس میرم
ن. صبر کن
بله
ن. بیا بغلم اول
چشم*خندع*
ویو ادمین:
نارا میره و نامجون محکم بغلش میکنه میبوسش
ن. خب عزیزم حواسط به خودت باشه
(حالا اگر داداش من بود: گمشو گورتو گم کن درم ببند الهی جنازت برگرده)
چشم داداشی خداحافظ
ن. خداحافظ عزیز دلم
ویو نارا:
رفتم سوار ماشین شدم و رفتتیم اول رفتم سر قبر مامان و بابام
سلام مامان بابا دلم خیلی براتون تنگ شده بود ای کاش الان پیشم بودین خیلی دلم براتون تنگ شده درسته خیلی سختی کشیدم اما الان داداش حواسش به من هست نمیذاره اذیت بشم و مراقبه خیلیم دوستم داره راستش برای اولین بار دلم میخواد واقعا مریضیم خوب بشم تا بتونم پیش داداش نامجون باشم الان دیگه ازش متنفر نیستم خیلی خوشحالم دارمش واقعا خوشحالم اون بهترین داداش دنیاست خیلیم حواسش بهم هست هرچی بخوام بهم میده الان دیگه نگران این نیستم که دوباره به بهزیستی برمگردونه میدونم این کارو نمیکنه خب من دیگه میرم خداحافظ
ویو ادمین:
نارا رفت توی پارکی که وقتی بچه بود همیشه با مامان و بابا و داداشش میومد آروم روی نیمکت نشست و زد زیر گریه خیلی دلش برای مامان و باباش تنگ شده بود بعد از اون هم چند جای دیگه رفت و برگشت خونه
ویو نارا:
رفتم خونه لباسامو عوض کردم داداشم خواب بود توی حیاط داشتم قدم میزم که تصمیم گرفتم برم پشت عمارت وقتی رفتم یه خدمتکار اونجا بود
سلام
(خدمتکاره میاد و یه سیلی بهش میزنه)
(بچه ها من خدمتکارا رو با *خ* نشون میدم اما این خدمتکار چون فرق داره با *ک* نشون میدم اسمش کلاراست)
معلوم هست داری چه علطی میکنه
ک.او پس تو خواهر ارباب کیمی
آره و تو داری چه گوهی میخوری
ک.ساکت شو تو فقط یه مزاحمی من ارباب رو دوست دارم حالا که تو اومدی فکر و زکرش تو شدی همش تقصیر توئه
خفه شو نکنه انتظار داری داداشم از هرزه ای مثل تو با این اخلاق سگیت خوشش بیاید هه*پوزخند* برو گمشو بتوچه خب داداشم دوستم داره
ک.هه دختره خوش خیال اون بخاطر منافع خودش ترو به اینجا اورده اگر دوست داشت هفت سال توی اون بهزیستی تنهات نمیذاشت اون ترو اورده تا به عنوان برده بفروشه
داری دروغ میگی داداشم هیچوقت این کارو نمیکنه
ک.میخوای باور کن میخوای نکن بزودی فروخته میشی بیچاره اونموقع قیافت دیدن دارع(میره)
ادامه دارد.....
خب بچه ها ببخشید دیر شد بعدی رو یکم طول میکشه بزارم شرمنده
اسلاید۲: کتاب خونه عمارت
ن. میگم نارا
بله داداش
ن. یه سوال دیگه هم میخوام بپرسم
بفرمایید
ن. چرا قرصای قلبت رو اونموقع که یهزیستی بودی نخوردی که سرطان بگیری
راستش من واقعا میخواستم بمیرم
ن. چی چرا آخه؟
خودتون بودید چیکار میکردید من اونموقع بهزیستی بودم حالم بد بود از همه چی خسته شده بودم وایه چی زندگی میکردم بعد اون همه خود ک....خب هبچی
ن. نه نه نه بگو ادامه حرفتو زود
نه من چیزی نگفتم هیچی
ن. گفتم بگو
چیزی نیست
ن. نارا دلم نمیخواد صدامو ببرم بالا بگو چرا این کارو کردی
راستش خب من خیلی از زندگیم متنفر بودم چند بار خودکشی کردم ولی جواب نداد زنده موندم
ن. چی چرا این کارو کردی چند بار؟
راستش خب چهار بار
ن. چی تو چهار بار خودکشی کردی آخه چرا واسه چی این بلا رو سر خودت اوردی
هق هق هق داداش چراهق درکم هق نمی هق هق کنی شما اون هق همه هق هق سال منو اونجا تنها هق هق هق گذاشتی اون همه هق بلا سرم هق هق اومد چیکار میکردم*گریه شدید*
ن. هی نارا قربونت برم گریه نکن ببخشید آره همش تفصیر منه ببخشید عزیزم منو ببخش که برادر بدی بودم متاسفم*بغض*
خیلی خب اشکال نداره داداش بغض نکن بخشیدمت باشه؟
ن. باشه دورت بگردم بیا بریم
چشم
ن. آفرین عزیزم رایتی الان باید قرصاتو بخوری
چشم الان میرم میخورم
ن. آفرین
(چند دقیقه بعد)
داداش
ن. جانم
من حوصلم سر رفته چیکار کنم
ن. اوم نمیدونم هرچیزی میخوای بگو
خب میشه برم بیرون
ن. خب باشه عزیزم اما ببخشید من سرم شلوغه به یکی از بادیگاردا میگم ببرت هرجا که خواستی هرچی هم خواستی بگیر
چشم داداش مرسی
ن. خواهش میکنم برو آماده شو
چشم
ن. آفرین
ویو نارا:
اخیش بالاخره از خونه میرم بیرون خسته شدم رفتم لباسامو پوشیدم و رفتم پایین
داداش من آماده شدم
ن. وای خواهرم چقدر خوشگل شده
مرسی داداش من دیگه برم
ن. آره راننده جلوی در منتظرته
خب پس میرم
ن. صبر کن
بله
ن. بیا بغلم اول
چشم*خندع*
ویو ادمین:
نارا میره و نامجون محکم بغلش میکنه میبوسش
ن. خب عزیزم حواسط به خودت باشه
(حالا اگر داداش من بود: گمشو گورتو گم کن درم ببند الهی جنازت برگرده)
چشم داداشی خداحافظ
ن. خداحافظ عزیز دلم
ویو نارا:
رفتم سوار ماشین شدم و رفتتیم اول رفتم سر قبر مامان و بابام
سلام مامان بابا دلم خیلی براتون تنگ شده بود ای کاش الان پیشم بودین خیلی دلم براتون تنگ شده درسته خیلی سختی کشیدم اما الان داداش حواسش به من هست نمیذاره اذیت بشم و مراقبه خیلیم دوستم داره راستش برای اولین بار دلم میخواد واقعا مریضیم خوب بشم تا بتونم پیش داداش نامجون باشم الان دیگه ازش متنفر نیستم خیلی خوشحالم دارمش واقعا خوشحالم اون بهترین داداش دنیاست خیلیم حواسش بهم هست هرچی بخوام بهم میده الان دیگه نگران این نیستم که دوباره به بهزیستی برمگردونه میدونم این کارو نمیکنه خب من دیگه میرم خداحافظ
ویو ادمین:
نارا رفت توی پارکی که وقتی بچه بود همیشه با مامان و بابا و داداشش میومد آروم روی نیمکت نشست و زد زیر گریه خیلی دلش برای مامان و باباش تنگ شده بود بعد از اون هم چند جای دیگه رفت و برگشت خونه
ویو نارا:
رفتم خونه لباسامو عوض کردم داداشم خواب بود توی حیاط داشتم قدم میزم که تصمیم گرفتم برم پشت عمارت وقتی رفتم یه خدمتکار اونجا بود
سلام
(خدمتکاره میاد و یه سیلی بهش میزنه)
(بچه ها من خدمتکارا رو با *خ* نشون میدم اما این خدمتکار چون فرق داره با *ک* نشون میدم اسمش کلاراست)
معلوم هست داری چه علطی میکنه
ک.او پس تو خواهر ارباب کیمی
آره و تو داری چه گوهی میخوری
ک.ساکت شو تو فقط یه مزاحمی من ارباب رو دوست دارم حالا که تو اومدی فکر و زکرش تو شدی همش تقصیر توئه
خفه شو نکنه انتظار داری داداشم از هرزه ای مثل تو با این اخلاق سگیت خوشش بیاید هه*پوزخند* برو گمشو بتوچه خب داداشم دوستم داره
ک.هه دختره خوش خیال اون بخاطر منافع خودش ترو به اینجا اورده اگر دوست داشت هفت سال توی اون بهزیستی تنهات نمیذاشت اون ترو اورده تا به عنوان برده بفروشه
داری دروغ میگی داداشم هیچوقت این کارو نمیکنه
ک.میخوای باور کن میخوای نکن بزودی فروخته میشی بیچاره اونموقع قیافت دیدن دارع(میره)
ادامه دارد.....
خب بچه ها ببخشید دیر شد بعدی رو یکم طول میکشه بزارم شرمنده
اسلاید۲: کتاب خونه عمارت
- ۸.۰k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط